فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

چه زود شد 18 سال !

گاهی وقتا ادمای بی وفا ، با وفا میشند مثل من :)

سلام دوستای بلاگ اسکای!

دیگه اینقدر درجه دلتنگیم زیاد شده بود که امدم و نوشتم ... 

الان دقیقا 7 روز از 18 سالگیم میگذره ...

چقد من اینجا الان که میخوام بنویسم از زندگی دورم و پرت انگاری غریبم ! 

17 سالگیم با تمام خوبی و بدی که داشت گذشت و الان چند روزه دخترک 17 ساله 18 سالش شده و الان دقیقا یسال از مرگ پدرش میگذره و اون هنوز توی بهت رفتن یهویی پدرشه واقعا باید بهش حق داد که چرا باورش نمیکنه ...

امدم که بگم هستم ومینویسم  از این به بعد ...

نظرات 1 + ارسال نظر
شیدا جمعه 14 دی 1397 ساعت 09:33 http://79681.blogsky.com

تولدت موبارک پس آ پس پرستش مهربووووون

از دست دادن پدر یا مادر خیلی غم بزرگیه و حتی آدما از تصورش فرار میکنند...‌ اما تو میتونی باهاش کنار بیای قرار نیست این ناراحتی رو فراموش بکنی سخت نگیر... آدم بعد از یک مدت شروع میکنن باهاش کنار اومدن و راه جدید خودشون رو پیدا کردن :) توم تو همین مرحله ای..
الان ۱۸ سالته و یک سن رویایی برای همه است بگرد و خوشحالی خودت رو پیدا کن... ببین کجا شادتر و شاداب تری راهت همونه ...
درس و کنکور یک مقطعه که میگذره، به قول خودت هیچوقت دیر نیست برای شروع... محکم تر از قبل هوای خودت رو داشته باشه و مطمئن باش هیچ تلاش و سختی بی نتیجه نمیمونه

سلام م ر خودمون خوبی عزیزم مرسی از تبریکت عزیزم
چی بگم عزیزم یه وقتایی واقعا حال خودم نیستم نمیدونم کیم کجام و چی شده ...
تلاشامم کم شده ولی ته دلم امیدوارم هنوز!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد