فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۷۶

سلام دوستای گلم ...انشاالله که همتون خوب و سلامت‌ باشید...منم خداروشکر خوبم...

امدم تعریف کنم از روزایی که نبودم و ننوشتم ...هرچند امروز امتحان میانه زبان دارم ولی دوست دارم بنویسم ...۴مهر نت من قطع بود یعنی ۳مهر قطع شد ...داداش کوچیکه سه شنبه یعنی ۷مهر از شرکت امد و ۸مهر ساعت ۹ از جنوب پرواز کرد سمت خراسان رضوی با خانمش ...رفتن عروسیشونو گرفتن و حسابی واسه خودشون خوشی کرده بودنا اونم چی بدون من :))

شوخی میکنم انشاالله مبارکشون باشه و خوشبخت باشن تا همیشه دور دنیا رو بگردن...

رفته بودن چالیدره ،پدیده شاندیز و خیلی جاهای دیگه ...

و روز توی همین حین مادر دوستم به رحمت خدا رفت یعنی روز شنبه :۱۳۹۴/۷/۱۱ خیلی زن خوبی بود خدا رحمتش کنه واقعا واسش ناراحت شدم ...سال پیش ماه رمضون مادر اون یکی دوستم [ز] مرد امسال مادر [ف] خیلی واسه این ناراحت شدم خیلی ...وقتی به مامانم گفتم ناراحت شد ولی خواست من به این چیزا فکر نکنم  بهم گفت ...همه مادرای دوستات دارن میمیرنا  نکنه منم بمیرم  خیلی خودم رو گرفتم گریه نکنم مجبور شدم اینو بگم :مامان‌ اگه قرار به رفتن باشه اول من میرم بعد تو آخه دوری تو واسم جهنمه میدونی یعنی چه !! دیگه تمومش کردم ...وای خیلی وقت بدی بود ساعت ۸شب بود معاون مدرسه زنگ زده بود به مامانم که گوشی بده من و میخواست من برم واسش پیام تسلیت بنویسم چون خودش روز یکشنبه آف بود ...خلاصه پای درس نشسته بودم ولی کلی ذهن کور شدم :|

و فرداشبش  داداش  جون ساعت ۹رسید به جنوب ...خلاصه یه روز قبلش بنده تصمیم گرفتم برم گوشایی که بعد از ده سال هی سوراخش میکردن گوشت میاورد رو سوراخ کنم که سوراخش کردم ...

و عکس گوش سوراخ شده و گوشواره و انگشتری که گرفتم شده واسم شر همه ازم میپرسن نامزد کردی ؟!

خسته شدم کلافم کردن بازم خوبه توی دست راستمه ...از جوان تاپیر همه میپرسن ...

آخه یکی نمیتونه بره یه انگشتر بندازه دستش هرکی انداخت یعنی نامزد داره ...

اینم عکسا:گوشم ،گوشوارم،انگشترم...

نشد عکس گوشم بذارم :))

http://uupload.ir/files/qt9i_2015-10-16_12.56.09.jpg

http://uupload.ir/files/yly2_2015-10-15_15.25.29.jpg

راستی یه ساعت مچی هم تازگیا همراه با طلاهام خریدم :/

عکس اونم میذارم...

http://uupload.ir/files/av9d_2015-10-16_12.51.12.jpg

داشتم میگفتم شبی که قرار بود داداش اینا برگردن من رفتم به اندازه ۳۰هزارتومن فقط ترقه و فشفشه گرفتم و زدیم اینقد باحال بود که حد نداشت خودم خیلی میترسیدم ولی دادم داداش زن داداشی بزنه واسم و خودمم برف شادی زدم ...خلاصه این چند روز ی که گذشت من‌ از بس کل زدم دیگه گلو درد گرفتم از این کلا [کلیلییییییییییییییییی]تا حالا شنیدین عایا ؟! :))

از این کلیلی ها فقط مخصوص خانم دکتراست:)) حال میکنید چجور دکتر پایه ای هستم :))

خلاصه شب بعدش یه مهمونی خانوادگی بود [خیلی دوست داشتم یکی از بهترین دوستام رو دعوت کنم ولی شرایطم جوری بود که اصلا وقت نشد انشاالله واسه تولد خودم دعوتشون میکنم][ابجی م منظورم بود ابجی م شرمندتم عزیز دلم]...

ولی خدایش خیلی عالی بود آخه من مدرسه نرفتم اونروز ولی درعوض مادر گرامی از ساعت ۵صبح بیدارم کرد و کار دستم داد تا ساعت ۱ شب که خوابیدم دیگه ...فرداش رفتم مدرسه هیچکی  اصلا نپرسید چرا نیومدی  منم خر ذوق شدما کسی نپرسید ازم :)))

ولی در عوضش  آخر هفته مدیرمون گفت غایبای این هفته بیان دفتر اونوقت من اصلا محل نذاشتم کسیم چیزی نگفت :|

راستی لباسی که شب مهمونی پوشیدم رو عکسش میذارم براتون :/

http://uupload.ir/files/p87a_2015-10-17_13.21.57.jpg

لاکایی که واسه مهمونی گرفتم  خیلی ناز بودن خیلی دوسشون دارم ...

http://uupload.ir/files/slh3_2015-10-16_13.03.07.jpg

اینم دوتا لاکایی‌ که پنجشنبه گرفتم:)

http://uupload.ir/files/voh5_2015-10-16_13.00.51.jpg

اینم کل لاکای بنده :/

http://uupload.ir/files/rew5_2015-10-16_12.59.44.jpg

 راستی من کادو به زن داداشم یه انگشتر شبیه انگشتر خودم دادم و مامانم یه گوشواره شبیه گوشواره من واسش گرفت آخه زن داداشم گفت میخوام با سلیقه خودت و مثل هم  بخرین منم خیلی خوشم امد که زن داداشم  دوست داره باهم ست کنیم دیگه مثل هم گرفتیم :)

http://uupload.ir/files/q5qd_2015-10-16_12.56.45.jpg

زن داداش واسه بنده یه چندتا سوقاتی دوسداشتنی اورده بود که بنده بسی خوشحال شدم با دیدنش :/

http://uupload.ir/files/bf56_2015-10-17_13.25.36.jpg

http://uupload.ir/files/asvs_2015-10-17_13.24.28.jpg

اینم از عروسی داداش جونم ...بعد سه روز رفتیم خونه پدر عروس و پاتختی گرفتیم ای کیف داد که نگو :))

واما الان چهار روزه داداشی رفته سر کار خانمیش ناهار و شام  پیش ماست البته خونه اش کنار خودمونه ولی شبا پیش من میخوابه میگه تو با مسخره بازیات جای همسری رو واسم پر میکنی  با خنده هات حس میکنم داداشت پیشمه :/

وای عجب ادمی هستم من مگه نه :))

راستی این پست از پنجشنبه نوشته  نیمه تمام بود به همین دلیل الان تموم شد ...

امروز شنبه هست :۱۳۹۴/۷/۲۵ بعد از ظهر:)

راستی برگه های امتحان ریاضی رو دادن گند زده بودم از بس خوندم هی گفتم‌ هیچی بلد نیستم :|

راستی  معلم ها  با شخصیت معرفی میکنم ...

دبیر ریاضی:یه دنده و با من اصلا ابش تو یه جوب نمیره اصلا کلا تو کلاس باهم از اولش دعوا داریم تا آخرش:)

دبیر علوم:یه خانم بد اخلاق ولی در حد المپیک عالی درس میده و همین باعث شده من همچی رو تو کلاس یاد میگیرم و نیاز به خوندن توی خونه ندارم :))

دبیر مطالعات :یه خانم بد فرم و توپول ولی دوسداشتنی  من بهش میگم شاسخین خانم دکتر :))

دبیر هنر :همون دبیر علوممونه :|

دبیرآمادگی دفاعی :مدیر مدرسمون :)

نگارش:یه اقای با مزه و با شخصیت همینجور یه استاد شاعر:))

فارسی:دختر دایی مادر بنده :)) ایشونم با من نمیسازه  آخه نمیدونم چرا من موقع فارسی  حسابی شیطون میشم :))

عربی و قرآن:دبیر  بسیار بسیار سخت گیر و بیشتر از همه روی پای لج منه :/

دینی :معلم سوم دبستانم :| من رو روز اول رو درس دادنش ایراد گرفتم از دستم شاکی شد والا خب حرف حق رو‌ زدم بعدشم همین باعث شد که درس دادنش عالی بشه :)) به من میگن خانم دکتر میدونم چجوری حرف بزنم و کجا حرف بزنم :))

کاروفناوری :معلم فناوری  سال هفتممون امده برای نهم هم درس میده ...با من عالیه :))

ورزش :معلم سال هفتممون هست ایشونم ...خانم مهربونی ولی یه روزه از پا درمون آورد :/

و اما اینم از معلمای بنده :/

شخصیت خودم هم توی مدرسه خانم دکتر هست :))

هر معلمی میاد همش میگم خانم دکتر ف.ج منو صدا بزنید :))

راستی بعدا عکس کتابا و دفترامو میذارم :))

این پست ادامه دارد :/

راستی اسم یکی از دبیرا رو ننوشتم:/

دبیر انگلیسی:یه خانم بسیار محترم و مهربون و محجبه:))

و اما عکس کتابای بنده :))

http://uupload.ir/files/95sg_2015-10-21_19.10.29.jpg

عکس بعضی کتابا با دفترام:))

http://uupload.ir/files/5wkg_2015-10-21_18.57.47.jpg

http://uupload.ir/files/y7l8_2015-10-21_18.57.09.jpg

http://uupload.ir/files/og6r_2015-10-21_18.58.22.jpg

http://uupload.ir/files/7i4e_2015-10-21_19.02.05.jpg

http://uupload.ir/files/o98_2015-10-21_19.00.36.jpg

http://uupload.ir/files/ccx4_2015-10-21_18.59.23.jpg

http://uupload.ir/files/sz6u_2015-10-21_19.01.18.jpg

اینم از اینا  آخر طلسم شکست و پستم کامل شد :))

امروز چهارشنبه شب  تاریخ :۱۳۹۴/۷/۲۹ساعت۱۹/۱۹

راستی دوشنبه رفتیم ساحل دریا خیلی عالی بود کلی عکس  گرفتیم با‌ دوستان انشالله توی پست بعدی میذارمش:))

نکه خیلی ماهم :))

خدافس:))

بدلیل اینکه الان حالم زیاد‌ خوب نیست و دارم سرما میخورم و سرم شلوغه ...انشاالله سرفرصت نظرات رو تایید میکنم ...شرمنده ها :|

۷۵

سلام به همه بامعرفتای روشن و خاموش ...

امیدوارم حالتون خوب باشه ...خداروشکر من بد نیستم ...راستش شرمنده همتونم

این همه مدت بخدا نتم قطع بوده  داداشمم نبود برام وصل کنه دیروز رسید....

 امروز که از مدرسه امدم وصل بود ...بدلیل نامساعد بودن حالم نتونستم بیام بگم من امدم 

اخه امتحان ریاضی دارم فردا و همین الان فارغ شدم و شام خوردم ...حرف زیاد دارم واسه گفتن ولی تا پنجشنبه نمیتونم بیام نت بخاطر این امتحاناتی که دارم ...

شرمنده بیشتر از همه  شرمنده  کسی هستم که خیلی  چشم انتظارمه بخدا شرمنده جبران میکنم ...

قول میدم تا پنجشنبه به همه کارام برسم و بیام کلی از روزای ناگفته رو بگم ...

خدا همراهتون ...راستی امروز رمز وبم فراموشم شده بود ...

خدافس تا پنجشنبه :/

۷۴

سلام دوستای گلم...خوبین خوشین ...خداروشکر...

منم که خداروشکر بد نیستم ...این چند روز خیلی خسته و کوفته شدم ...

برادر گرامی هم انشاالله آخر هفته عازم مشهد رضا هستن ...امشب هم خبر رسوندن داداش توی شرکت دیگه قبول شده ...خدایا شکرت بی نهایت شکرت ...

این چند روز خیلی اذیت شدیم خونه رو جارو زدیم دوباره با اب شستیم و فرش کردیم وسایلا رو توش چیدیم ...و خیلی کارای دیگه ...دیروزم رفتیم مرکز شهر  خیلی خسته شدیم دیشبم داداش رفت و من ندیدمش :(

امروز هم بد نبود خیلی از بچه ها رو دیدم روحیه ام جون گرفت ، همه از مانتوم خوششون امده بود فک میکردن تازه درست کردم  ...بااینکه لباسم رو تعمیر کرده بودم ولی عالی بود ...

امشب یکی از دوستام که تجدید شده بود امد تا یادش بدم درسا رو دوباره تا پاس کنه‌ بیاد سرکلاس خودمون ...آخی عزیزم از مشکلاتش میگفت وقتی این جوری گفت اصلا من مشکلات خودم یادم رفت ...من امسال دوستم واسم دفتر گرفت دلیلش  این بود گفت شاید نرسم دفتر بخرم ...امشب به بابام گفتم گفت باشه خودم واست میگیرم و الان میخوام دفترا رو بدم به دوستم ...خیلی دلم میخواست پول داشتم تا هزینه کتاباش و کیف و کفشش رو میدادم  ولی حیف خودم توی بدترین شرایط قرار گرفتم و نمیتونم کاری کنم ...خدایا خودت به داد دل آدما برس ...

الان میدونم داشتن پدر و مادر چقدر خوبه واقعا شکر ...خدایااااا بخاطر داشته و نداشته هام شکرت ...

خدایا خودت کمک کن اون مشکل کوچولوم حل بشه ...

راستی امروز دعای عرفه بود ولی من نرفتم بخاطر دوستم ولی متاسفانه نیومدم تا دیر موقع ...عید قربان هم به همتون مبارک باشه انشاالله ...

راستی شرمنده همتونم به کل این روزا خیلی درگیرم اگه کم لطفی کردم و نیومدم سر بزنم شرمنده بخدا خیلی درگیرم تازه فعلا خونه داداشم تموم شده هنوز اسباب کشی اتاق بنده هم مونده ☞

دعا کنید این زندگی من روی غلتک بیوفته من خسته شدما خدایا خودت به دادم برس ...والا این روزا هر وقت به مامانم میگم بریم کمدا رو درست کنیم هی اته پته میکنه میخوام مجبورشون کنم زودی کارم راه بیوفته و تکلیف کتاب و وسایلام رو معلوم کنم ...والا

+امروز خوابیده بودم ظهر که از مدرسه امده بودم ابجی م پیام داده بود من وقتی دیدمش  حواسم اصلا نبود حذفش کردم  و نفهمیدم چی نوشته اصلا...ابجی م شرمنده شارژ نداشتم بهت ج بدم ..

خدافس:/