فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

"آدمـا رنگ عوض میکـنند"

نمــیدونم چـه بگویم و از کـ... بگویم !!

دلم ناآرومــه ولی اعتراف میکنم کـ...کامنت خاله بهامین منــو ب وجد آورد هرچند خیلـیا اینو بهم قبلانـم گفتند ولی با دیدن این کامنت ب وجد آمدم و خودمو جمع و جور کردم و مستلزم ایـن دونستم نماز اول وقت بخونـم قرآن بخونم و کلی پای نمازم یادی از بابام کنم و از خدا خجالت بکشم بخاطر بد بودنم!!کلــی گریهـ... کنم

از وقتی بابا رفته خیلـی آشوبم حتی ی دقیقه هم احساس خوشی رو از ته دل نچشیدم و در عوض حرفای ناگوار از همه شنیدم حتی مامانی ک جنس من بود و میدونست من توی سن بدی بابتمو از دست دادم  و واقعا بهش نیاز دارم هیچ کس نمیدونه دل من چقدر آشوبه !! هر کدوم ی جوری ریختند تو دلم هر کسی ی جوری دلم نمیخواد بـگم چیا بهم گفتند ولی حرفاشون منو اینقدر سر افکنده و افسرده کــرده ولی بازم میخندم ک بگم من جلوی همـچی وایسادم !!میدونم واقعیت تــلخه ولی بازم کلنجارم با خـودم کــ... چرا! بــابا جونم خودت هوامـــو داشته باش تورو خدا میدونم کـ.. میبینیم میدونم ک حرفای دلم رو حتی میشنــوی !! خودت کمکــم کن ...

من حتی از کامانم ناراحتم ولــی با خودم کنار آمدم و سعی میکنم نگم ک دلم پــر از آدما هرکدوم ب هر طریقــی :((

خـدایا کی قرار طمع واقعـی خوشی رو بچشـم !!

منــو سرنمازاتون دعا کـنید *_*ممنـونم!!


من میتونم همـه کارا رو پیش ببرم :)

چــرا همه غائبا ..بیشتــر اوقات با خونــدن بعضی دوستان وبلاگــی یکم آروم میشم و تلاش میکـنم! پس غیبت کبرا نریـد خواهشـا..

یکـی از نوستـالـژیای اینــروزای من درست کردن دونـاتای‌ دایـره ای شــده برای پر کردن وقتم‌ برای آروم شدنـم و همـینطور برای یادگرفتــن بهتر آشپزی! کاش میشد از خودم بی حد و اندازه راضــی بودم بی حد و اندازه ...

کـار زیاد دارم اینقدر کار هست کـ.. در تلاشم تیکـشون بزنم !کارام رو میگم ...

انشــاالله روزی برسـه ک بــیام و بگم من خوشبخت تریـنم !

خـدایا باز میـگم دستـم رو سفت تر بگیر جوری ک قفل دستم ب دستانت باز نشود ...

چــه زود دیر میشود!

تا حالا بیدار مونــدم !دلم نمیخواست به مامانـم بگم چقدر حالم بده خیلـــی دلم برا بابام تنگ شده اینقـدر کـ..دلم ی گــریه جانانه میخواد آخــه چی میشد همه چیز برگــرده ب ۸آبان دقــیقا سـه ماه پیش !چــه زود دیر میشود!

+فرشنـده.ابدویک روز.دوران عاشقــی !رو دیدم و چندی دیگــر ! بارکــد .لانتوری.و حالا خشکسالی و دروغ . بیست و یک روز بعد.سارا و آیدا . و دیگــری 

درس خون نیســتم ولی دلم برا خودم میسوزه!عجیبست!

"قابل توجـه خودم"

فــردا امتحان دارم همــش از خدا میخوام ک خانــم میم نیـاد ک میدونمم ک میاد:d 

وقتــی حالت خوب نیــست خوندن چهار صفحـه ام سخته! کاش فـردام یکی از روزای سوپرایــزی خدا بود یهو پاشی از آمـدن بیش از حد بارون تعطیلــی و نیازی نیس ک این همــه استرس داشتــه باشــی (:

پس بـه این نتیجه میــرسیم درس بخونیم چون خدا منو سوپرایز نمیکنــه که اصلانشم "قابل توجــه خودم"

بعــدا نوشت:امتحانــم رو خوب دادم:/

پنجشنــبه های غمگیــن!

ی بغض عجیبـــی داره خفه ام میکــنه ولــی بازم محکــم خودمــو گرفتم ...

کــاش روزی بـود کــ.. بغضـی نبود!

دلـم از زمین و زمــان گرفته چرا گنجایـش آدمــا حد نداره از اینکـه بی انـــدازه دخالت میبینم سخته واسم . 

کاش بابا بودی قطعا بغض امشــب من از سر نبودن تو نبود اونوقــت !

دلتنگی حس عجیبیست!

دلتنگـــی حس عجیبیست!گویـی مرد ولی نمیمیری..

چه زود دیر میشود اینروز هـا بی گمان شکی ب دیوانـه بودن خودم ندارم .

حس کرده ام ایــن روزهایــی که گذشت صد سال پیر شـــده ام با تمام داشتهــ..هایم 

خدایــــا چرا شیطان حریف من است چرا؟ حالم از این موجود بهم میخورد چون درون من ریشــه ای کرد ک ب گمانــم سوزاندش زمان زیادی میخواهــــد! 

دستامــو سفت بگیر خدا !!

و امـــا خدایا شکـــرت ...

من فکر مــاهای نیومــده سالم !!!

از الان میخـــوام متفاوت باشم جوری کــ حال خوبم رو مدیون خودم باشـــم مدیــون تلاشهای ثمــره دارم :/

انشــــالله ک همین بشـه ...

خــدایا بار دیگــــ... دستم رو سفت بگیر سفت تر از همیـــشه ب بزرگیت هوامــــو داشتـــه باش .

میخوام خلاق روزای خـــوب باشم برای خودم !!!


+ امتحاناتـــم همــش شد نوبت دوم !!نوبت اول ام رو میگم ...

ی روانـــی ام بدون هیچ اغراقی !!

نیومدم نق بزنم هـــرچند همیشـــه از وضعیت فعلی ناراضــی بودم تا خدا حساب کار رو داد دستــم خیلی خستـــه ام روحیه ام خورد زندگیم داغـــون این شرایط وقتــــی سخت تر میشـــه ک کسی درکت نکنه ندونه درد زیاد داری ولی ظاهر سازی میکنی و ب روی خودت نمیاری بــابام گرانبها ترین چیزی بود ک ازم گرفت ...

الان ک مینویسم چشام خیس از نبودنش از اینکـــه دیگ نیست  زندگی سخت بود برای من ولی حالا سخت تر شدهـــ... و دردش سنگین تر از همیشـــه  هر روز پلی کردن اهنگ پدر بیشتر ب یادم میاره ک دیگـــه تکیه گاه ندارمــــ... بخدا ن داداشـــام ن مادرم هیچ کدوم نتونستن جاش رو پر کنن هرچد نمیذارن ی لحظه حس کمبود کنم ولــــی نبود پدرم تو خونه رو هیچ کس نمیتونه جبـــران کنهـ...پدر من ی دختر ۱۷سالهــ... رو تو روز هفده سالگیش ول کرد و رفتـــ...ی پسر تازه دوماد رو شب دومادیش ول کرد و رفـــت این چیزا قلب منو ب درد میـاره آخـــه چرا؟؟!!


*من سال آینده کنکور دارم ولــــی با شرایط بـــد درسی مواجهـــ... شدم  اگ کسی واقعا میتونه مشاوره بده خواهشا دریغ نکنید‌ ی راه مقرون بصرفـــه بهم نشون بدید


ی زندگی زپرتی

چرا وقتی یکـــی از عزیزات از پیـــشت میـــره انگاری با رفتنش الزایمر میگیری  ن چون اون عزیز پدرت باشه بیشتر ادم دیونه میشهــ همه اش تا چیزی میشـــه میگی برم ب پدر بگم در صورتی ک دیگهـــ نیست ک بگه من همه اش ی دختر دارم‌ چجوری جرات کردی ب دختر من حرف بزنـــی ها ؟؟ پدر جان جانان جانم خوشبحالت ک نیستی خیلی چیزا رو ببینی و داغون ترشی خدا دوستت داشت  ک همه خوشیارو برا تو گذاشت حتی بعد از تو همهـــ خوشیارو برد...

+ من خوزستانی نیستم ...ولی دارم از گردو خاک خفهـــ میشم 

+چقد بدهـــ حالت داغون باشهـــ...

خدایا امتحان نخوندهـــ فردا رو بخیر کن تورو ب بزرگیتــــ...