فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

بیربط نویسییی

اینکه خسته ای و نمیفهمی چی شد عصبی میشی میخوای داد بزنی هی به خدا بگی چرا بدی های بقیه رو یادم نمیره‍...ولییییی این درسا که نیاز باید یادم بره ها ها ، قبول دارم گاهی پشت فکرم و با شعف دل نمیخونم ولیییی خدایش مثل خر میخونم ولییییی اونوقت کیه که جواب سوالای پشت سر همه مخ منو بده وای خدایا قاطیییی ام الان ، گلیکوپروتئین ، پرکارید و و و همه رو قاطی کردم ، دوس دارم وقتیییی میخونم صفحه اش هم یادم باشه ولییییی این مخ لامصب نمیکشه خود متن رو یاد بگیره فقط بلده صفحه حفظ کنه و ساعت رو همینجوری نگاه کنه :دی

خدایش خنده نداره این وضعیت میدونم که داره‍...(: تقاضای (نمیدونم درسته یا نه چون قاطی ام بدجور) کمک در شرف یادگیری بهتر داریم خواهران وبرادران محترم (همون دو برادر فوق) خواهشا تقاضا میکنم راه حلی نشانممم بدهییییییید ، من هرچی زیست  و شیمی رو میخونم هیچی انگاری همش فوت میشه به آسمون :دی

به زبان یونانی حدیث(خواهر دوستم)  :

اورو خودا منو دوعا کن آجییی ===>> تورو خدا منو دعا کن آجیییییی 

لامصب به من میگه چهار چشم ، بچه به این فضولیییی دیدین خداییییش

± حس اینکه‍...کلی با عینک تغییر کردم عجیبه ، آخر هر کی میبیندم با کلی نگاه آخرشم نمیفهمن من همون پرستشم فقط یک عدد عینکی شده ، خدایش توی تکیه خنده بود من و مامان یک دختر بچه کنار هم نشسته بودم هردو هم عینکی بودیم مامانش پا شد رفت به دیوار تکیه داد این دختره موقعی که آمد نفهمید مامانش نیست آمد پیشم نشست در آخر خودشو پرت کرد توی بغلم منم ذوق که یه بار بدون اینکه به یک بچه بگم بیا توی بغلم نشسته ، یو دختره منو دید هرکی کنارمون بود از خنده دیگه خشک شدند آخه کم مونده بود بگه بهم مامان جون:دی

بی ربط بود میدونم:دی 

واسم دعا کنید تا هفته آینده هفته طاقت فرساییی برای من میباشد امتحان پشت امتحان:دی

خدایا صبر بدهممم :دی ... اهوم  غم آخرم باشه الهیییییی:دی

من و عینکم:دی

سلام(: 

اینک یک عدد تپل عینکی هستم من :دی

و هزاران کتاب خوانده نشده:دی

باید تا ۱۱شب درس بخونم ، چقدرررر سخته اما سخت نیست خداوکیلی:دی

بس چشای قشنگم با عینک خوب میبیند(:


مغرور نباش(:

ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ...
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ،
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ، ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ!
ﺷﺮﺍﯾﻂ...
ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ!!
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ...
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ...
ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺍﻣﺎ،
ﺯﻣﺎﻥ...
ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ،
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ..
ﺍﻣﺎ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ،
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﺧﺖ را بسوزاند

خدای بی کسون

خدایا ، درست میگن شما خدای بی کسونی ،خدا جونم من هیچی بلد نیستم از امتحان فردا نمیخوای فرجی کنی؟؟ میدونم فرجی نمیشه میدونم من هیچی بلد نیستم ...ولیییییی کاش گرفته‍...نمیشد  

خداجونم اگه صدامو میشنوی دریغ نکن جوابمو بده‍...خدایا صدامو بشنو آخرین خواستمه تو درس خوندنم

خستگیهای متداول

اینک خسته هستم از کارای نکرده و بی برنامه ام :|

ادامه دارد...اینکه خسته ای حوصله نداری ، خسته شدی هیچ کاری از پست بر نمیاد ، از اینکه قراره عینکی بشی میترسی از اینه دندونان بیش از اندازه درد میکنه و میترسی بری دکتر و همینجوری تا یه ماه دکتر رفتنا طول بکشه خسته ای ، از اینکه درد داری خسته ای از اینکه شبا کابوس میبینی و میپری جیغ میکشی خسته ای  از  اینکه توی شرایط سخت بی پولی هستی خسته ای از اینکه هیچ جوره ساپورت نمیشی خسته ای :|

خدایا من همچنان صبورم توهم این صبوری رو ازم نگیر ، میدونم سست شدم میدونم درس نخون شدم  میدونم همه اینارو میدونم ولی قول میدم تبدیل بشم به چیزی که اگه سرم بره ولی کارام از دستم نره قول زیاد دادم که انجامشون ندادم ولی اگه عمری باقی باشه الان موقع نشون دادنه پس مثل کوه پشتم باش خدای من❤

یک ماه تا ماه آذر

یک عدد درس نخونده و تنبل و بی رغبطم که اینقد ناراحت هست که جایی ندارد برای غم:|

اینک دقیقا یک ماه دیگر برای ماه متولد شدنم مانده است(:

۱۳۹۵-۸-۱۴ 

خدا کند رستگار شویم :)

خدایا جوابم رو بده ، حضرت رقیه قسمت میدهم به پدر عزیزت ❤

اینک ساعت۲۳:۳۱

شهادت دختر حسین حضرت رقیه رو به همه دوستان عزیزم تسلیت عرض میکنم❤

روزای پر کار ★

زندگی لحظه های بی وقفه و دریغ از لحظه ای آزادی همیشگی ،هیچ چیزی توی دنیا زشت نیست  ولی همه چیز قشنگ هم نیست ، یک چیز میانه یا همون تعادل میشه  گفت خدا ما رو و وسیله های اطرافمون رو جوری طراحی کرده‍...که کسی به خودش مغرور نشه‍...و اینک زندگی ادامه دارد ❤

از این زندگ راضی ام هرچند چیز قشنگی توش نیست ، زندگی من سرشار از بی ریا بودنه‍... ریای زندگی من به 

زبان مردم کل زمینای مادربزگمه که به ما میرسه که‍...قطعا هیچ چشم داشتی نسبت بهشون ندارم و نخواهم داشت و اگه روزی فروش بره‍...قطعا به پولش نیاز دارم بدجور و اگه روزی پولدار شدم سعی میکنم از حد بالایی  را به یتیمان و کسایی که کمکم کردند به اون درجه برسم میدم ،  و خدا کنه به اون درجه که میخوام برسم ^-^خدایا خواسته هامو نمیتونم اینجا بنویسم چون واقعا خیلییییی خصوصیه‍...(: ادامه رو بخونید:/

 

ادامه مطلب ...

# همچنان همه چیز باقیست!!!

همچنان  شبای نفس تنگ باقیست ، همچنان زندگی سخت و زجر آور باقیست ، همچنان خداروشاکرم ، همچنان دلتنگم ، همچنان دلم درددل با خدا رو میخواهد  و هزاران هزاران بار ازش  خواسته های کوچیک میخوام  که بدهدم، خدا کجایی دقیقا از کجای دنیا داری تماشام میکنی ...قطعا داری برگه‍ای امتحان پیشین من رو صحیح میکنی ، خدا من رو سیاهم میدونم زیاد اشتباه کردم ولی قولی میدهم که پایبندش باشم ...

خدا جانم چقدر بدون وجود تو سخت و نفس گیره‍... دنیا یَم ❤

میدونم  ، هزاران هزاران کاش وجود دارد ولی چرا کاش وقتی روزی قطعا بهش میرسی ، دلم چیزهای رو میخواهد که دیگه با کنار هم چیدن واژه ها هم بدست نخواهد آمد 

±خدایا هزاران بار شکرت ‌ ، قطعا روزی این دنیا رو برای سفر به پیش تو ترک خواهم کرد ...

±خدایا دلم تنگه‍...اینروزا ،بدجور دلتنگ است ❤

# همچنان همه چیز باقیست!!!

احساسی بودن ...

سلام ، یکم آرومم ولی هنوز بغضای بی امان  در گلوم گیر کرده‍...همش میگم کاش یا همیشگی بود کاش یا همش اینور بود یا اونور ، آخه من چجوری رفتنش رو شاهد باشم در صورتی که دوباره برمیگرده چجوری ازش دور باشم این همه  روز ، واقعا واسه من سخته ، من نمیدونم بقیه چجور شخصیتی دارند و هرکسی هر جوره به شخصیت خودش برمیگرده‍...و ما قطعا حق انتقاد نداریم چون خصلت هر کسی برمیگرده به خانواده اش محیط کارش و همینجور محیط زندگیش و اما خصلتای من اینقدر بد هست که قطعا اصلاح شده هم نیست چون توی ذاتم هستند ،من زود به طرف مقابلم دل میبندم یعنی میخواد دشمنم هم باشه ولی اگه یه بار باهاش  چشم تو چشم شده باشم تمام خاطراتم باهاش تداعی میشه ، قطعا همینجور که زود دل میبندم بسیار بسیار بسیار بسیار سخت دل میکنم و هیچ وقت فراموشش نمیتونم بکنم  ، من همیشه دلتنگم شاید خنده دار باشه‍...ولی مینویسم تا یادم نره من همیشه موقع درس خوندنم  بیشتر فکرم پیش خاله بهامین ، آبجی همراز، داداش امیر ،آقا مجتبی ، آقا آرمان ، آبجی بنت الهدا و چوپیا ،دکتر مریم و مگی که اصلا فک کنم تا حالا وبلاگم رو هم نخونده و خیلیییی هایی که خواننده خاموششون هستم (اشتباه نکنید من قطعا عاشق کسی نیستم در دنیای مجازی  ولی دوستانی رو که به قلبم راه دادم هیچ وقت فراموششون نمیکنم و ابدی میمونند) توی دنیای مجازی خیلی ها که روزی با دوتا حرف از حرف دلشون باعث شد من احساسی به آدما نگاه کنم و ذاتم شد دلیییییی نازک تر از پوست پیاز  و اینقد احساسی هستم که بعضی وقتا بیشترین اشتباهم رو از احساسم میدونم از یک طرفم کمک کرده کمتر به فکر دنیا باشم و این  خودش یه نقطه مثبت هست :/ ولیییی قطعا من هیچ وقت نتونستم از عقلم کمک بگیرم و این یعنی اشتباه محض :| و اما جالب تر برای من اینک این است من از گیل پیشی به آبجی همراز رسیدم از آبجی همراز به خاله بهامین و آبجی همراز از من به داداش امیر رسید ، از دکتر مریم به  مگی از مگی به چوپیا و از یه وبلاگییی که یادم نیست به آقا آرمان و کمییی اون طرف تر یادم نیست چجوری یاس ارغوان رو پیدا کردم (آقا مجتبی)، بنت جان رو لابلای پستای آپ شده پیدا کردم :) اونی که وبلاگ رو واسم ساخت هم گاها سر دفتر هام اسمش رو مینویسم (: 

پس شخصیت عجب ناک من رو خوندید ، پس مواظب باشید دل نازک من رو نشکنید کسایی که منو نمیشناسید و این اولین پستیه که از من میخونید(: 

روحیه ام سخت گرفته ، ۱۰ شهریور ۹۵ سخت گذشت و اما بعد از کنار آمدن باهاش رسید به ۸آبان ۹۵ که سخت تر بود ولی آشکارا در مقابل خانواده گریه‍...کردم و ترسیی نداشتم کسی ازم بپرسه چته دلیل گریه هات چیه چون همه میدونستند سخت میتونم ازش دل بکنم ، هنوز سر حرف رفتنشون که خونمون میشه مامانم میگه جلو پرستش دلیل رفتنشون رو نگید این دختر جز گریه حرفی نمیزنه  ، اونشب که دیوانه وار گریه میکردم دوست برادر جان میگفت آبجی گریه نکن خوب نیست پشت مسافر گریه کنی و اما بازم گریه گریه گریه ، اینک حرفی ندارم (:  و تنها دعایی که میتونم به لب بیارم  دور باشند و تندرست و من بتونم دوباره برگردم به برنامه روتین زندگی و درس بخونم ، که مثل امشب درس نخونده نرم به جامه خواب(: 

± امروز رفتیم به پژوهش سرای شهید حسن خوشبخت  ، من فقط دوس داشتم همش به حیوانات و جنین انسان ها ی درون شیشه رو تماشا کنم (:  مغز انسان رو هم دیدم ، باورم نمیشد واقعی باشند ولییییی بودند (: عجب تر این بود مسئولش شبیه یکی از دوستای وبلاگی بود :)

اگه خواستین عکسش رو میذارم :)

من بخوام صبح زود باید بیدار بشم (: شبتون خوش(: 

حکایت همچنان باقیست!!

سلام 

من برگشتم ولیییییی نه از خوشحالیییییی  با بغضییییی شکسته با چشمی گریون من از خدا چیزای کوچیک خواستم ولییییی خدا داشته هامو ازم گرفت بدجور گرفت بدجور گرفت :|

غروب امروز دلگیر بود شبش دلگیر تر ، خدایا بغض من تمومییییی نداره  چرا خواهرمو ازم دورش کردی  تو که به من خواهر ندادی حالا چرا یکی که  بود تنها دلیل واسه آرومی روزای استرسیی روزای درد روزای خوش ، روزای پر از بغض ، خدایا چیکار کنم آروم شم چیکار ،امشب کافر شدم آره کافر شدم چون تو ازم داشتهاموووو گرفتی من نه مثل بقیه بچه مایه دار بودم نه سرشناس نه بچه شمال و غرب و شرق بودم نه از اون با کلاسای شریف بودم  من از هر نقطه ای خودمو دیدم  ته خط تر از همه من بودم ، خدایا همش فقط یک سال دل من خوش بود میدونم من لیاقت نداشتم  ،همیشه حرفای بدش رو شنیدم ولی هیچ وقت دلم نخواست  سوزنی بره تو پاش  ، آره یه وقتای شیطون زیر بال منو میگرفت و یه حرفایی سر زبونم میاورد که خودمم بعدش از ذهنیتم از زبونم بیذار میشدم :|

اما امشب رفت ،رفت به شهری که سه ساعت تا جایی که من زندگی میکنم دور تره  ، میدونم هیچ پل ارتباطی برای باهاش بودن ندارم میدونم خودمم میدونم  که چقدر من ... خدایا من چیکار کنم با خونه ای که صدام توش میپیچه ولی دیگه همدردی نیست  که جواب اون همه خل بازی منو بده چیکار کنم :|

خودشم میدونه وقتی بره من افسرده  میشم میشکنم ، خودشم میدونه همه چی رو میدونه ولیییییی رفت حالا که رفته امیدوارم همیشه حالش خوب باشه  ، امیدوارم وقتی برمیگرده دوباره به شهر منو با خبر عمه شدنم خوشحال کنه ، تنها دلیل خندیدنم همین خبر فقط میتونه باشه(: 

+بعدا مینویسم چی شد برگشتم :| واقعا الان حال مساعدی ندارم :|