فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

یه دختر ورزشی با زغال لخته ذهنش♥

دست از کارای روزمره کشیده امدم بگم چیکار کردم و چها کردم ...

خیلیییییی خسته ام و اینکه قرانم هنوز مونده بیشتر خسته ام میکنه میترسم شرمنده بابام بشم خدایا خودت کاری کن من شرمنده بابام نشم!!!

دیروز یهویی تصمیم گرفتم ورزش کنم و طی ی تصمیم ناگهانی رفتم اماده شدم و رفتم سراغ یکی از وسایل ورزشی فروشیها ب اسم "توس اسپرت" و یه عدد حلقه گرفتم و ی عدد طناب فعلا با همینها باید ساخت و ورزش کرد فعلا که ماه رمضونه ولی کلا دوتا تایم مشخص تو روزای تابستون واسه ورزش کردنم باید بذارم کلا دارم ب ورزش کردن عادت میکنم و حسابی عاشقش شدم !!!خصوصا حلقه زدن و طناب زدن رو که گذشت ازش سخته ...

وای خدا وقتی فکر میکنم که ماه رمضون داره تموم میشه با خودم قهرم میگیره آخه چرا !!!من تقریبا با وجود شرایط سخت امتحانات ولییییی بازم تمام و کمال روزه هامو گرفتم ولی نتونستم درست ازش استفاده کنم چون کلی دغدغه درس و امتحان و این حرفا بود !!!حالا بماند ک از حالا ماتم سال دیگه رو گرفتم که امتحانات نهایه و میخوره شبای احیا !!! خلاصه دلم نمیتواد از مهمونی بریم خونه خودمون آخه خداجون یه کوچولو دیگه ما بمونیم همش ی کوچولوها !!!خدایا خودت توی تصمیمی که گرفتم موفقم کن...

^_^ خسته ام آخه خدایا ای چه وضعشه آخه من میخواستم یا کوچولو دور شم از این ادم کمتر بهش فکر کنم خب ...حالا باید یه ساعت دیگه شال و کلاه کنم برم بهش بگم شونصد بار رمز اشتباهی زدم کارتم سوخت باز برام صادر کنید !!اونم بگه تو تو چشام اشنایی میگم آمدی پیشم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد