فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

اِمروز مَن...

سلآم درحاضر اهنگ ملایم گوش میدم:)

امروز هم مثل بقیه روزا گذشت با خوب و بدش ...میگذرد همه روزا ...

دیشب یکم بهتر درس خوندم ...وقت گذاشتم و یکم تمرین کردم...ولی  باب میلم نبود ...

امروز ورزش داشتیم که نرفتم:|

قرانم که خوندم سوال نکرد:*

فارسی املا بود ...علوم هم با کمک معلم درسش دادیم:*

حوصله هیچی ندارم ...مخصوصاً امروز ، هواش خسته کننده اس 

من کمبود ویتامین توی بدنم زیآده ..و همین منو بیمار کرده ...گآهی اینقدر حالم بده که نفس کشیدنم زورکی شده ...تازگی ها انگار نفس تنگی دارم ...دو قدم راه رفتن یه هسک هسک میزنم...

+مدیرمون امروز دنبال بهونه ای بود برای اشتی ولی من آشتی نمیکنم ...هیچ وقت این تو ذهنی زدناش یادم نرفته و نمیره...

+از اونجا که اینقدر دیواره من کوتاه که معلمآ دستم روم بلند میکنن...امروز دبیر ادبیاتمون که با مادرم نسبت فامیلی داره ...چنان زد توی سرم تا یه ساعت بعدش سرم درد میکرد...

اینکارش خوشایند نبود ولی من ناراحت نشدم...ولی باشه اشکالی نداره...زندگی گذرگاه روزگاره...یک روز دنیا میچرخه و خدا یکی رو برای تلافی‌ این کار میفرسته ...

من کماکان همان دختر ناراحتم با دنیآی داغونش...

حرفی نیست بود میزنم:|

خدافس:/

نظرات 2 + ارسال نظر
یاس ارغوان_مجتبی چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 12:59 http://yasarghavan.blogsky.com/

سلام..خوب کردی
چون میگذرد غمی نیس...
اوکی..بخون آفرین...
داروت رو حتما بخور..
دستش بشکنه چ بی شعور بوده..
ای ول..چوب خداصدا نداره...
خوب میشی
خدافس

سلآم... ممنون..
آره دیگه...
چشم...
انشاالله...

بانوووو دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 14:30 http://kajeshisheei.blogsky.com

سلام گلم.هستی؟رفتی؟؟
بابا من دیروز میخواستم بیام تو چت وبت پدرم در اومد.نمیدونم گوشیم قاطی داره یا چت رومه

سلآم خوشگلم:*
من نبودم اون موقع اینقدر خسته بودم که حال نداشتم ...
یکم باید اروم همچیو لمس کنی ...خودکار میای داخل البته اسمت میاد داخل خودت نیستی وقتی پنجره اش رو باز کنی من میتونم پیام بدم و تو دریافت کنی:+

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد