فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۶۹

سلام  دوستای گلم :|

الان که دارم پست میذارم صرفا جهت امروزم که چجور گذشت بود وگرنه نا ندارم از کمر درد :|

امروز عصر بنده خواتم برم دنبال کارام ...اول رفتن به زبانسرا بدلیل اینکه کارنامه بگیرم و ثبت نام کنم ...که فقط ثبت نام کردم بدلیل اینکه معلم گرامی واسشون مشکل پیش آمده و توی شیراز مونده تفلکی فداش خدایا کمکش کن واقعا بهترین معلم بود واسه من هم از نوع درس دادنش هم حرفاش :|

خلاصه توی  راه  خونه تا زبانسرا  یه مرد با موتور بود داشت میومد همونجوری از دور منو دید میزد تا رسید تقریبا نزدیکم با موتور خورد به بلوار  خنده ام گرفته بود ولی بدون هیچ لبخندی تازه با اخم رد شدم ...رفتم جلو تر داشتم فکر میکردم اگه من جای این مرده بودم چقدر ضایع میشدم آقا اصلا قربون خدا برم ادم رو میندازه تو هچل همون موقع جلو نانوایی  پام پشت یه طناب رفت فقط چادرم به دادم رسید وگرنه ماشین از روبه رو میومد بنده رو له میکرد یعنی اون لحظه یه سطل آب خنک روم ریختن :|

خوب بود جلو نانوایی کسی ندیدم ...امشب  داشتم به مامان میگفتم مامانم فقط میخندید میگفت خوب بوده کسی همرات نبود وگرنه بدجور مسخره ات میکردن اصلا جرٲت نکردم بگم منم مرده رو مسخره کردم البته بهش نخندیدما  تو دلم هی خودمو جاش  گذاشتم و گفتم گناه داشت ضایع شد ٭ـــ٭خلاصه رفتیم ثبت نام کردیم و راهی شدیم نوشت افزار برای کتاب ولی متاسفانه اینا قولای سر خرمنی میدن و هنوز از زیر چاپم بیرون نیومده:| 

یعنی دلم میخواد وقتی میگن نه همه رو باهم خفه کنم یکی نیست بگه چرا منو الاف خودشون میکن هی خبر میدن فردا بیا امروز بیا بگن کتاب فعلا نمیاد :((

و یه برچسب کتاب گرفتم رفتم پیش دوستم مغازه اش ...بهش گفتم باهم میای بریم بانک امد چادرش رو پوشید بریم یه؛خانم و آقا امدن واسه چوب پره و یه نیم ساعت معتل شدم :|

توی همین هولو هوش بودیم که دوتا پسر وارد شدن یکیش با زیر ابرو بود و صداشم ماشاالله هزار ماشالله انگار داشت‌ تو بلندگو حرف میزد امد به دوستم گفت مداد آرایشی میخوام من اولش توی ذهنم اینجوری تصور کردم گفتم لابد الان از آرایشگاه امده میخواد مداد ابرو بگیره :|

وای نگو واسه دوس دخترش بود :|

ای خاک تو سر اون دختری که خودش رو لایق چنین ادم هرزه ای میدونه بنده از وقتی امدن اصلا سرم به ویترین بود تا رفتن دوستش داشت کوفر منو درمیورد تا میومدم به دوستم یه چیز بگم چار چشی منو دید میزد میخواستم دربیام بگم  والا من تشخیص نمیدم شما دختری یا پسر ولی اگه پسری فکر ناموست باش این‌ همه چش چرونی نکن ...گفتم لعنت بر شیطون بذار برن خودمو قاطی  قیافه {کثافتشون }نکنم ...یه چند دقیقه گذشت گفت رژم میخوام دوستم بهش گفت تند یا  روشن ...گفت از هر کدومش یکی بده  ...دادش اون موقع داشتم جیگرمو گاز میگرفتم تا رفتن وقتی رفتن دوتا حمد خوندم تا سالم برسم خونه فوری رفتم  بانک آخه داداش ح عزیز لطف کردن برام پول ریخته بودن توی کارتم مرسی از این لطفش فداش ابجیش که این همه به فکرمه...و زودی پول گرفتم از دوستم خدافظی کردم تا خونه یه ریز‌ صلوات میدادم  ...امدم خونه نماز خوندم کمک مادر گرامی۷۰کیلو خرما تمیز کردم :|

سرویس شدم :|

الانم یه نیم ساعتی هست تموم شدم ...یه خسته نباشید گنده واسه خودم که چقدر محترمم :))

اعتماد بسقفم تو حلق اژدها >___<

من برم شبتون پر از ستاره ...خدافس:/

صبح دوشنبه نوشت:امروز صبح قبل از اذان صبح خواب دیدم توی پارک  امامزاه نشستم و از دور یکی شبیه مخاطب خاص دیده میشه بعد از چند دقیقه  پاشد رفت توی امامزاده ... چند دقیقه ای گذشت دوباره برگشت و ایندفعه امد روی صندلی کنار من نشست کلی باهام حرف زد و من خیلی کم از حرفامون یادمه ...بهش گفتم چطور امدی اینجا مامان و بابات کجان گفت خودم تنها فقط بخاطر تو امدم  گفتم بخاطر من یا بخاطر دختر خوزستانی  گفت تو چرا بس نمیکنی دختر خوزستانی ازدواج کرده ...بهش گفتم‌ دیدی اونروزا بهت میگفتم این دخترا فقط دنبال دنیاشوننن تو سر من کلاه گذاشتی اون سر تو یه کلاه گنده تر گذاشت  گفت بهم تورو خدا تو دیگه اذیتم نکن گفتم من اذیتت نمیکنم ولی شرمنده منم قصد ازدواج ندارم  و از همه مهمتر داداشم کل قضیه رو میدونه وقتی خواستم پاشم چادرمو گرفت گفت بخدا خوشبختت میکنم گفتم من با خانوادم خوشبختم توی همین لحظه ها بود صدای بلندی از گوشی به صدا درآمد از خواب پریدم و پا شدم دیدم داره اذان میگه رفتم وضو گرفتم نمازمو خوندم خوابیدم ...چه خواب عجیبی من خیلی وقت بود دیگه بهش فکر نمیکردم و از همه مهمتر من  چیزایی که ازش داشتم همشون نابود شدن که :|

یکم واسم عجیبه هر چی هست خیره انشاالله ...ولی بنده دیگه تمایلی به سلام کردن باهاشم ندارم  ولی واقعا عمرمو تلف کردم پای چه کسی :|

یه جا نظر داده بود عزیزم چی شده تورو خدا گریه نکن ...منم جواب دادم من عزیز تو نیستم  ...من از خاکم و یه روزی به خاک برمیگردم :|

والا بقول یه بنده خدایی اینـــا بویــی از مردونگی توی رگاشون نیست ...خوب گفت :|

نظرات 7 + ارسال نظر
بهامین سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 11:00 http://notbookman.blogsky.com

سلام خانم دکتر اینده
خوبی عزیزم؟؟

سلام خاله جونممممم ....تو خوب باشی من عالیم ولی الان یکم خسته ام

vahid سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 08:59 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام
از مکافات عمل غافل نباش که به دهن گرفت و زود پرید حافظا

سلا بزرگوار
عالی

بنت الهدی سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 08:43 http://www.tabiatmoallememast.blogsky.com

سلام خانومی ...صبح قشنگت به خیر وشادی...عزیزم امیدوارم هر کجا که باشی خدا پشت و پناهت باشه و به تک تک آرزوهات برسی....مام محتاج دعایه ادم های مهربونی مثل خودت هستیم:قلب

سلام ابجی جونم ...صبح تابستونی شمام به خیر و شادی ...انشاالله‌ ...قربونت چشم محتاجیم به دعا

بنت الهدی دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 18:19 http://www.tabiatmoallememast.blogsky.com

سلام خانومی....
تو چی از الان رشتتو انتخاب کردی یا هنو نه؟؟؟

سلام گلم...چرا انتخاب کردم میخوام تجربی برم ...انشاالله خانم دکتر آینده هستم البته با دعاهای شما

دل آرام دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 14:13 http://mrs-delaram.blogsky.com/

آخه من خوشم میاد شوهرم بره از این چیزا بخره برام.

منم ...ولی چه دلیلی داره یه پسر بیست ساله اونم با زیر ابرو چنین چیزی هست مگه ،داریم ؟؟
من داداشم ۲۲سالش بود زن‌ گرفت تازه خانواده هم گیر دادن ولی این اصلا اگه جزی از خانواده من بود بهش نگاه نمیکردم ... هرچند یکی توی خانوادمون بود ولی خودش با خودش کاری کرد که کشته شد

دل آرام دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 14:04 http://mrs-delaram.blogsky.com/

شاید برا زنش م یخواسته بخره. چه ایرادی داره آدم برا زنش لوازم آرایش بخره؟ یا لباس یا هر چی؟

خواهر من از قیافه اش معلوم بود مجرده ی به این زن میداد ...کاش واسه زنش باشه

یاس ارغوان-مجتبی دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 08:40 http://yasarghavan.blogsky.com/

چ روز پر کاری داشتی...خسته نباشید پرستش خانم
خخخ سزای آدم هیز همینه
ورودی دانشگاه اینجا نوشته بود پسرای عزیز لاک نزنید..
خرما خیلی خاصیت داره

آره واقعا :|
سلامت باشید ...والا اون هیز بود منکه هیز نبودم پام پشت طناب رفت
والا دیگه آخر زمانه دنیامون داغونه داغون ...خاصیتش هیچ کمر بنده هنوز درد داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد