فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۶۷

سلام دوستای گلم...الان هوای شهر من طوفانیه و درون منم پر از ترس ...از این هوا ترس دارم :|

میدونم الان هوای  شهرای  ایرانمون  همش بارونیه ...یه حسی بدی دارم از طوفان  یه حس غیر ممکنه یه ترس که وجود منو پر میکنه از خودش...دوست دارم توی این لحظه ها یه خواهر داشتم ...سرمو میذاشتم رو پاهاش و باهم حرف  بزنیم و احساس تنهایی  نکنم ...اون  شب وقتی همین هوا بود من پیش زن داداشم بودم احساس تنهایی نمیکردم آخه روی پاهاش خوابیده بودم داشتم از رویاهام واسش میگفتم  ...باهم درد دل میکردیم ...خیلی دلم واسه اونشب تنگ شده :|

من ترس دارم... از طوفان ترس دارم مننننن میترسم ...خدا جونم اشوبم ارامشم تویییییی...ارومم کن من میترسم...یادش بخیر روزایی که شبا تا صبح توی نت  کنار کسی بودم که الان بهم پشت کرده ...خیلی سخته مگه نه البته واسه من اسونه چون واسم به اندازه سر سوزنم ارزشی نداره {بله اینجوریاست}

✔i don`t love a✔

خدا جونم تو هستی همه کس من همه کسی هستی واسم تو تنهایی ..

خدا جونم بی نهایت دوستت دارم^_^

فکر کنم تا هفته اینده برم وسایل لازم مدرسه رو بخرم...

خدافس:/

صبح نوشت :امروز بعد از نماز صبح خواب دیدم من تو راه کازرونم ..جالب مگه نه من کجا کازرون کجا البته قرار بود بریم پیش عمه {f} خلاصه جالبش اینجآ بود که من پیاده با یه کیف و چادرم بودم یعنی کلا تیپم به یه بچه دانشجو میخورد رفتم اونجا یه پسر امد جلوم  خیلی جدی امد باهام دست داد بعدشم بغلم کرد بهم گفت میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود من اینجوری شده بودم:|

یه دختر امد جلوم گفتم بهش خواهرته گفت نه عزیزم همسرمه ... منو بردن خونشون وقتی وارد شدم همه منو میشناختن ولی من اونا رو نمیشناختم ...ازم میپرسیدن  با کی آمدی میگفتم خودم تنها پیاده امدم عمه {f}رو ببینم خیلی دلم براش تنگ شده  بود هرچی به پسره میگفتم من باید برم پیش عمه میگفت امروز مهمون‌ منی ...وقتی داشت شب میشد یه ماشین شاستی بلند سیاه آمد وقتی خواستم برم پیش عمه دیدم بابامه  بهم گفت الان وقتش نیست باید برگردی خیلی گریه کردم ولی گفت نه ...از همه جالب تر اونجایی که ما توی واقعیت همیشه با خانوادم میرم خونشون مثل کاخ میمونه ولی توی خوابه من دختر و پسر توی یه خونه کاه و گلی زندگی میکردن :|

خیلی دلم براشون تنگ شده مخصوصا عمه ...میدونم الان عمه غم پسر برادرش کلافه اش کرده ...کاش بابا ببرتم پیششون من نزدیک به سه ساله هیچ کدومشونو ندیدم یعنی شاید بیشتر از وقتی مامانم عمل کرده دیگه ما نرفتیم :(

خدایا کاش این خواب من خیر باشه واسه خودم همینور واسه عمه جونمم:|

خسته شدم از اینکه همش توی خونه میگذرونم ...امروز قرار است برم جشن تولد ولی هیچ‌ انرژی ندارم ...کاش یه برنامه داشتم بتونم با داداشام حداقل حرف بزنم ...این چه حقیه توی من گذاشتن×_×

خدایا خیلی سخته خیلی ، تا کی اینجوری باید پیش برم ها ؟!

حسی نیست تو وجودم مخصوصا این روزا ... من دیگه خسته شدم اصلا نمیتونم روی کارام برنامه ریزی کنم ...همینجوری تا دو هفته دیگه باید سر کنم :/


نظرات 18 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 00:51 http://ffatemehh79.blogfa.com

سلاااااااااااام
کاش بودم پرستش جان من چندروزیی رو خونه پدر بزرگ بودم اونجاهم نت نبود
خداروشکر که طوفان به خیر گذشت...ایشالا خابتم خیره گلم
مهر میادو کلی کاااار...اونوقت دلمون این روزارو میخواااد
اون ادمم دقیقا برات مهم نباشهووومهم خودمونیمممم

سلام گلم....اها خوشگذشت فاطمه ای...خداروشکر ...انشاالله
واقعا کدوم ادم اها اون واسم سر سوزنم نیست

Emad شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 12:28 http://darkmelody.blogsky.com

سلام ... تموم میشه همه بدیا
یه روز خوب میاد حتما

سلام...اینکه حتما یه روز خوب میاد ...

vahid شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 11:11 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام
ای بابا
اشتباه نگیرد
من که سر جامم
با کدوم وحید
وحید چینی هم حتما به بازار اومده

سلام ...نمیدونم شاید از مدل چینی هم ساختن

بانوووو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 00:57

ببخشید دیر جوابتو دادم فکر کنم الان خواب باشی.پس یه موقع دیگه باهم حرف میزنیم.شب خوش گلم.خداحافظ

نه عزیزم خواب نبودم نتم قطع شد گلم شرمنده :|

بانوووو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 00:37

باشه ابجی.بفرمایید

اجی جونم دیشب نتم رفت :|

بانوووو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 00:12

سلام اره هستم ابجی.چطور؟؟

سلام میخواستم باهم حرف بزنیم

هم راز جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 22:43

چه خواب باحالی
شاسی بلندتون منو کشته

اره باحال بود ...از بس به بابام میگم من سوزوکی موخوام

بانوووو جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 22:36 http://kajeshisheei.blogsky.com

سلام ابجی.
من خواهر دارم اما همشون ازدواج کردن.خواهرام اختلاف سنیشون با من زیاده اما اون خواهرم که اختلاف سنیش کمتره هم اکثرا یا با دوستاش بود یا الان که شوهر داره.الان تو خونه با هرکی میخوام حرف بزنم وسط حرفم می پره و هیچ وقت حرفام رو کامل گوش نمیدن دیگه چه برسه به اینکه بخوام باهاشون دردودل کنم.
چه خواب جالبی دیدی.ان شاالله خیر باشه.

سلام ابجی گلم...ابجی جونم شرایط های ادما فرق داره درسته نمیتونستی باهاشون درددل کنی ولی کسی غیر از خواهرت و مادرت حرفت رو نمیفهمن :|
عزیزم خودم سرپا گوشم بیا هم حرف بزنیم گلم بخاطر چیزای الکی خودتو ناراحت نکن عزیزم :))...جالب هست اما...

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 19:01 http://yasarghavan.blogsky.com/

دختره سگشو ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩه... ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘه !... ﮔﺬﺍﺷﺘه تو لاین !!!... . . پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﮐﺪﻭﻣﺶ ﺗﻮﯾﯽ؟؟؟ اونم ﻧﻮﺷته: ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ؟! ....

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 18:59 http://yasarghavan.blogsky.com/

عید و مرگ عید و کوفت عید و درد بی درمون . . . . . . . . . . . . . . . . . مردا در حال فرش شستن

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 18:58 http://yasarghavan.blogsky.com/

عذاب وجدان چیست؟ . . . . . . . . . . حسی است که شما را از گناه باز نمی دارد، فقط لذتش را زهرمارتان می کند :)))

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 18:57 http://yasarghavan.blogsky.com/

آخه چرا میگن نیمه ی گم شده؟ چرا نمیگن نیمه ی تحت تعقیب؟! خداییییش چرا ؟!

خب چرا ؟!

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 18:56 http://yasarghavan.blogsky.com/

چند ترمه می رم کلاس زبان انگلیسی. تو این چند وقت فهمیدم زبان دونستن فقط به درد مکالمه با خارجی ها نمی خوره بلکه با فرهنگ و دانش اون ها هم آشنا می شی. مثلا فهمیدم تو خارج فقط اسکول ها می رن مدرسه. واسه همین به مدرسه می گن اسکول

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 16:55 http://yasarghavan.blogsky.com/

داستان زندگی و موفقیت مدلین استوارت شنیدنی است
او اهل استرالیا است و مبتلا به سندروم داون است، ولی این مسئله را مانعی برای پیمودن جاده موفقیت نمی‌داند
مدی به عنوان اولین مدل بزرگسال حرفه‌ای در جهان شناخته می‌شود که با سندروم داون دست و پنجه نرم می‌کند
در این مسیر مادر مدی که همراه و پشتیبان اصلی او بوده است می گوید:
این کاری به منزله از بین بردن تبعیض و کنار زدن حصرها است
ومدلینگ فقط ابزاری برای رسیدن به این باور است
ما می‌خواهیم مهر و دوستی را ترویج دهیم،
چرا که این مسئله هدف اصلی زندگی است.

جالب بود

vahid جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 16:24 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

سلام

علان از طوفان بگو فقت

سلام کجایید شما :))
من اون وحید رو با شما اشتباهی گرفتم

یاس ارغوان-مجتبی جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 15:45 http://yasarghavan.blogsky.com/

پرستش خانوم دلتون شور نزنه خواب بعد نماز صبح تعبیر نداره......صبح یادداشت بردار کارای طول روزتون رو

میدونم ولی از بس اینا بهشون میباره میترسم چیزیشون بشه :(

هم راز جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 01:11

سلام خواهر خوشگلم...خب اگر پیشم بودی کلی هم ذوق میکردم طوفانه و تو هم دیگه نمیترسیدی...منکه از باد و صداش خیلی خوشم میاد...آخی وسابل مدرسه

سلام ابجی جونم ...من بیشتر از تو ذوق میکردم اره اون موقع باهات حرف میزدم یکم از ترسم کاسته میشد ...من از باد بدم میاد وقتی باد میاد انگار تمام خاطراتم روی سرم خراب میشه :|
آخر طلسم من شکسته شده قراره برم وسایلمو بگیرم ✔

محسن پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 22:48 http://myclavers.blogky.com

یادش به خیر همیشه یه هفته مونده به مدرسه ها ذوق و شوق داشتم...اما به محض اینکه روز اول شروع میشد دوست داشتم زودتر تموم شه...ان شا الله که دکتر میشی...

اره همه همینن اوایل اینقدر شوق بعدش همه چی رو هواست درس مدرسه همه چی...ان شاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد