فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۵۵

سلام ...دیشب برعکس همیشه وقتی داشتم به پسردایی فکر میکردم بغض گلومو گرفت و همینطور که اهنگ گوش میدادم باهاش گریه میکردم ...دیشب برخلاف  پریشب که تا ۶صبح بیدار بودم دیشب تا ۲بیدار بودمو و خوابیدم تا ۵/۱۸بلند شدم نمازمو خوندم بعدش دوباره خوابیدم تا همین نیم ساعت پیش بلند شدم ...خیلی دلم گرفته منتظر چهارشنبه هستم ...اصلا همچی از ذهنم رفته وقتی سر کلاس زبانم یه مرده متحرکم هرچی میپرسن جوابی به ذهنم نمیرسه که بگم،  شکر خدا واسه پول گرفتن ادمو  دیونه میکنن اما وقتی میخوان کتاب بدن ادمو میکوشن ،قرار بود دیروز کتاب بدن ندادن توی کلاس فقط سه نفر کتاب ندارن که بنده هم جزشونم...جالب از روز شنبه تا حالا من وقتی  برا غذا خوردن بهونه میارم مامان و بابام همش میگن حالا شاید رفتی تو خونه کسی که همش از این غذاهایی که تو دوست داری نداشته باشه بیاره منم گفتم اون دیگه مشکل خودشه من فعلا خونه پدری ناز میکنم خونه شوهر حاضرم نون و ماست بخورم البته تو خونه [م]تنها حاضرم بدترین غذا رو بخورم ولی خوشبخت باشم باهاش  ... یه بوهاییی میاد شاید خدا میخواد جواب من بنده حقیرش رو بده ...نمیدونم ولی خدایا هرچی خیره پیش بیاد...حس و حال خاصی ندارم  ... دوست دارم یه خاطرات از مدرسمون رو بگم...پارسال بهمن ماه یه تحقیق ۲۵صفحه ای با ذکر منبع خوب ببریم مدرسه خلاصه منو با دوتا از دوستام چند روز مدام روش کار میکردیم  تا اینکه یه روز زنگ کلاس اتفاقی خانم پرورشی گفت من باید تحقیقتونو بخونم چه اماده باشه چه نباشه منم گفتم خانم میتونیم منو ی بریم خونه توی فلش بریزیم بیاریم گفت برید دفتر اجازه بگیرد مام رفتم اجازه  گرفتیم و گفت نیم ساعته مدرسه باشید مام یه چشمی گفتیم  امدیم خونه اقا این کامپیوتر ما یه گیری داره یه وقتایی روشن نمیشه خلاصه از شانس بد ما کامپیوتر گیر کرد و روشن نمی شد ما ۹/۳۰ از مدرسه امدیم خونه تا ۱۰/۳۰بودیم خونه،هی کامپیوتر رو روشن خاموش کردیم هیچ اصلا  روشن نمیشد منو دوست جون یادمون افتاد که پای صف  خانم مدیر گفت هروقت به امام حسین متوسل شی جواب میده ما هی تو خونه راه میرفتیم حمد و توحید میخوندیم جواب نداد آخر سر دیگه از سر بی چارگی امدیم زیارت عاشورا بخونیم  هی امام حسین رو صدا میزدیم امدیم بریم  به دوستم گفتم بیا یه بار دیگه امتحان کنیم وای کامپیوتر تو لحظه اخر روشن شد و زودی این تحقیق رو تو فلش ریختیم تا خواستیم از در خونه بیایم بریم بیرون یکی به شدت در حیاط مارو میزد من بدو بدو رفتم در رو باز کردم دیدم مامان دوستمه گفت شما کجایید دو ساعت امدین خونه مدیر و معاون مدرستون تو خیابون دارن دنبالتون میگردن دارن از نگرانی دق مرگ میشن منو دوستم بدو بدو رفتیم مدرسه البته مدرسه نزدیک خونمونه  خلاصه رفتیم مدرسه معاون و مدیر رنگشون زرد شده بود گفت بیاین اول نگاه ساعت کنید نگاه کردم ۱۱/۲۰بود گفت یه زنگ بیشتر نمونده دیگه نمیومدید من داشتم از ترس  میمردم بعدش رفتیم معذرت خواهی کردیم رفتیم سرکلاس به بچه ها قضیه سوره خوندمونو گفتیم هممون افتادیم خنده تا زنگ اخر بچه ها به من میگفتن یه سوره ای چیزی بخون بابام  زودی بیاد دنبالم برم خونه فقط منو دوست جون شده بودیم بمب خنده مدرسه  تا چند مدت وقتی حرف از امام حسین میشد بچه ها  میگفت خانم واسه تحقیق بچه ها جواب داد عالیم بود همه میخندیدن...اینم از تحقیق بنده تا چند مدت پیش میگفتن ما تحقیقمون اول شده تو منطقه نمیدونم راست گفتن یا نه ...امروز حسابی حرف زدما پس فعلا خدافس:/

+خدایا خودت دست بنده بی لایقت رو بگیر التماست میکنم...

نظرات 18 + ارسال نظر
بانوووو سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 19:27 http://kajeshisheei.blogsky.com

سلام.وااااای چه ماجرایی.خیلی استرس زا بوده درکت میکنم منم همیشه خواب همچین مواردی رو می بینم
ان شاالله که هرچی به صلاحته پیش بیاد ابجی

سلام گلم...اره دیگه ...انشاالله همینجوره گلم

یاس ارغوان-مجتبی سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 17:33 http://yasarghavan.blogsky.com/

ب و" "ر

زیبا

اره درست گفتی

یاس ارغوان-مجتبی سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 17:17 http://yasarghavan.blogsky.com/

جالبه...بعد اونوقت چغدر پایین تر

کناره دریای .....

یاس ارغوان-مجتبی سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 17:01 http://yasarghavan.blogsky.com/

اگر امید داشته باشیم همه چی امکان پذیر است.
با تمام وجود باور کنیم که خداوند
آنجا که راه نیست راه می گشاید و
هرگز دیر نمی کند…
فقط کافیست باور کنیم که او
"می بیند" می داند"می تواند"

عالی بود(:

علیرضا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 16:32 http://ithouse.blogsky.com

وقتی روی فایل نصبی ای فونت ضربه میزنید،مراحل نصب که میاد،چه اروری میده؟

مینویسه برنامه نصب،نشد

علیرضا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 16:11 http://ithouse.blogsky.com

فرقی نمیکنه...سامسونگه؟

No, lenovo

علیرضا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 15:48 http://ithouse.blogsky.com

گوشی شما چیه؟اگه سامسونگ باشه نیازی به آی فونت نیست.

گوشی نیست تبلت هستا(:

علیرضا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 15:42 http://ithouse.blogsky.com

چه اروری میده؟

App not....

علیرضا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 14:39 http://ithouse.blogsky.com

سلام
خواهش میکنم،ممنون از نظرتون

لینک دانلود نرم افزار iFont:

http://www.dl.farsroid.com/app/iFont-5.5.8(FarsRoid.Com).apk

لینک رو تو مرورگر کپی کنید.

مرسی از لطفتون

نسیم سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 13:39

چرا واسه ی کتاب دادن انقدر اذیت میکنن!!!!؟
پسر دایی چی شده؟!!!
منم خیلی بد غذام!!البته همه چی میخورم ولی خیلی کم!!!!میلم نمیکشه زیاد بخورم
توسلم جواب میده من اعتقاد دارم بهش!!

نمیدونم والا از کاراشون سردر نمیارم...
پستای قبلی رو بخونی میدونی قضیه اشو ...من‌ از بعضی غذا ها متنفرم...
اره ..

فاطمه سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 12:07 http://ffatemehh79.blogfa.com

هستم...کجا رفتی؟؟

امدم عزیزم

بهامین سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 10:21 http://notbookman.blogsky.com

سلام عزیز دل خاله
خوبی؟
نبینم دلت گرفته باشه ها
الهی خوشبخت و موفق باشی خوشگلم
کلاس زبان خیلی خوبه ادامه بده.
راستی بو چی میاد؟؟؟

بقول داداش امیر عروسی خاله جون خخخخ

وانیا سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 08:56

سلام... یا خدا که کمکت کن اجی ف

سلام زیارت قبول عزیزم

امیر دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 18:31 http://ma-3nafar.blogsky.com/

سلام
چه ماجرایی.بعدش چی شد؟ناظم و مدیرتون به مامان بابات گفتن یا خودشون دعواتون کردن؟ آخرش چی شد؟

ماجرا رو گفتم که (:

یاس ارغوان-مجتبی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 15:30 http://yasarghavan.blogsky.com/

چشم ...حتما دعا میکنم واستون پرستش خانم خدا بزرگه

ممنون از لطفتون

یاس ارغوان-مجتبی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 15:24 http://yasarghavan.blogsky.com/

هر چیزی ی زمان داره..به موقعش جواب میده..یا خود خدا

یا خدا ...واسم دعا کنید

یاس ارغوان-مجتبی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 15:17 http://yasarghavan.blogsky.com/

لینک شدید..پرستش خانم

Mer30 shomam likid

یاس ارغوان-مجتبی دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 15:15 http://yasarghavan.blogsky.com/

....همشو خوندم.....کامپیوتر منم گیر داره ...احتمالا داخل کیست خاک گرفته..با سشوار بگیر خاکش بره....
بنده نا لایقم نیستید..

اره یه سری دوستام بهم گفتن باید تمیزش کرد...نمیدونم ولی اینجوری که خدا جوابم نمیده لابد نالایقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد