فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۱۴

سلامی به گرمی افتاب ...خوبید ...امیدوارم حال همتون خوش باشه ولی خداروشکر من این دو روز بعد عید خیلی بی حوصله شدم....نمیدونم چرا ولی هنوز حال هوای ماه رمضون توی؛بدنمه:( ...راستی روز عید مجبور شدم با دختر عموم حرف بزنم البته اولش حرف نزدم خودش امد بزنتم مجبورم کرد حرف بزنم آخه بخدا کار اونم نبود ولی در عوضش جواب سلام داداششم ندادم:)))به هر حال گذشت هرچیزی که خواست خداست اتفاق میوفته ما فقط مسئول انجامشیم ...خیلی بی حوصله شدم امروز باید برم دنبال کارای مدرسم و ثبت نام و...حسابی دلم واسه روزای پیش تنگ شده وای خدای من چرا اینجوری شد اصلا حال هیچی ندارم دیگه ادم قبلی نیستم دیگه کمک مامان نمیکنم خیلی کارای دیگه که خودمم توش موندم :( تا مهر باید کلی کار انجام بدم مثلا باید وسایلامون از اتاق خودم بیرون کنم آخه اتاقم شد مال داداشم خیلی سخته با؛این شرایط بگذرونم ولی اینجوری خیلی بهتره دیگه موقع؛درس خوندن کسی رو اعصابم راه نمیره بگه ف کتابات ...چیزات ریخته جمع کن والا تا کمتر از دوماه دیگه میشم ادم خودم :/وای حس و حال رفتن مدرسه رو ندارم اصلا نمیدونم چرا اینجوری شدم ولی از وقتی از روز جمعه عصر بیدار بودم تا شنبه شب دیگه بدجور شدم هنوز خستگی ۲۴ساعت نخوابیدن تو بدنمه شایدم بیشتر والا...تا چند مدت دیگه هم داداش ع میره ماه عسل هم دخی عمه ام میره خونه بخت این وسط ما موندیم با بی مهریای دنیا....اشتباه نگیرید منظورم نیست که من ازدواج نکردم منظورم اینه اینا برن دیگه اون خوشیام از بین میره دیگه واقعا اون موقع من حوصلم سر میره  هرچند دخی عمه دوره ولی وقتی بریم اونجا دیگه کسیو نداریم بریم خونشون ...درعوض داداش ع خونش کنارمونه ولی دیگه خونه خودشونن منم باید خونه؛خودمون باشم:(والا دنیام بهمون نشون داد چقد بی مهره ....از دیشب تا حالا دلم یه شربت خنک و خوشمزه میخواد ولی حسش نیست برم درست کنم:( این روزا فقط دلم میخواد یه واتس داشته باشم وا اجی م که الان مطمئنم مشهده بحرفم خیلی بی،معرفت شدن حتی زنگ نزد بگه ف تو هستی یا مردی :( شاید فکرامو کردم خودم بهش زنگ زدم :/

پس فعلا تا منم؛برم اماده شم برم مدرسه واسه ثبت نام...خدانگهدار

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 21:04 http://www.zizialone.blogsky.com

من مطمئنم تو خانوم دکتر میشی :)))

قربونت عزیزم اره دیگه من همی الانشم یه پا دکترم:)))

زهرا دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 15:30 http://www.zizialone.blogsky.com

اثرات نوجوونیه!
منم مث تو بی حال و حوصلم با کلی کارای مونده :|

+ بالاخره یه روزی همه ازدواج میکنن و میرن خونه ی بخت...چندسال دیگه خودت هم شوور میکنی :))))
منطقی که فکر کنیم پذیرش خیلی چیزا آسون میشه :)

نمیدونم ولی بیشتر بخاطر هوای بدمونه:/
نخیر من قراره خانم دکتر شم من از شووووور بدم میاد:(((

محمد دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 11:07

سلام خانوم دکتر آینده
مرسی من خوبم عیدتون مبارک باشه

سلام اقای ....
خداروشکر همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد