فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

۴

اذونم گفتن  دلم هیچی  نمیخواد از بس بالا اوردم الانم از؛سرجام بلند شم شکی درش نیست بالا بیارم سرمم گیج میره وای خداا همه ی این بلاها همون استرس و ترسی که نمیدونم چهارشنبه چه بلایی سرم میاد اونشب وقتی پشت تلفن داداش به خانمیش گفت دخی عمو به اجی زنگ زد منم گفتم نه ازش پرسید چرا گفت تو کاری به این چیزا نداشته باشه  همون موقع زدم  زیر گریه  اصلا نتونستم افطار کنم  وقتی امدم شبش ساعت۱۲رفتم خارج از شهر واسه خرید با اهنگ توی ماشین با خنده های دخترا من از ترس گریه با یه لبخند به همه چیز خاتمه میدادم  اینقد حالم بد بود آخه مگه من چیکار کردم  خدایا خودت کمکم کن خودت که میدونی تو دلم چی مگذره چی داغونم کرده:(

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد