فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

خدایا کمکم کن:|

سلام:))

خدایاااااا خودت کمکم کن تورو  به اسم قشنگت کمکم کن :|

داغممم این خوشی رو ازم نگیر تورووووو خدااا:|

ناراحتی + بی پولی ولاغیر:|

سلام:))

حس غربیگی تمام وجودمو گرفته‍...تمام دیشب را با بالشتی خیس گذراندم وقتی صدای خندم بین حرفاش میپیچید میخندیدم یهو تمام کاراش واسم مرور میشد و دوباره بغض امانم نمیداد و ریز و ریز اشک میومد پایین ،خدایا من کی از پس این حرفا و تجدید نظرات راحت میشم :|| کی ؟ کی؟ ها خدا مگه‍...قرار نیست این هدفی که من در پیش گرفتم تو هم کمکم کنی؟ ها؟ خدای قشنگم نمیتونی واسه این دهن آدما یه قفل بسازی که قفل سازم نتونه بازش کنه‍...؟؟ اگه میتونی دستتو بذار رو دهن من جای قفل ،تا جایی که کم میارم ورندارم حرف دلمو سفره ناهار هرکسی کنم که گشنه‍...اس حریصه‍...\: خدایش من اول باید سعی کنم این زبون و دهنم رو با کنترل قبلی عقلم مدیریت کنم بعد تغییر کنم :|| خدا خیلی دوستت دارم (i love you God) اگه‍...روزی لازم باشه به هر زبانی بهت میگم دوستت دارم :)) تنها تویی که جایی واسه تسکین دردام پیدا میکنی ،من پدر و مادرم دوست دارم هرچند هرکدوم واسم کم کاریم کردن و ناراحتمم کردن ولی با این وجود خیلی دوسشون دارم خب پدرمه‍.. دخترشو دوس داره ولی با فکرایی که از قدیم بهش ارث رسیده اجازه نمیدن که به دخترش ابراز دوست داشتن کنه‍...خب اونم مادره‍...من بدون وجودش حتی یه لحظه بعد از بودن مادرم رو هم نمیتونم تصور کنم چون زنده نمی مونم:||خب گاهی مجبورم جواب تک به تک حرفاشونو بدم تا کسی یادش نره حالا که فرزند آخرم حقی ندارم چرا منم حق دارم از حقم دفاع کنم دیگه‍...دلم میخواد برم خرید برم پاساژای شهر رو بگردم برم با یه دوست عزیز یه کافی شاپ دنج و هعی از بچگیامون حرف بزنیم ، و هعییییی هر هر کر کر بهم بخندیم :) (کاش دانی بود کاش صبی بود)/دانی و صبی دخترای مهمونای شیرازیمونن، اینقدر گلن وقتی شبا خونمونن اونشب عشق است واسه ما:))/ و اما داشتم میگفتم حسابی دلم  خیلی چیزایییی میخواد که قابل تصور نیست :\/\/ ولیییییی ولییییی وضع مالی به صفر رسیده‍....که حتی از خریدن یه بستی۵۰۰تومنی هم حراس و ترس دارم :| مسخره نیست بخدا وضعم خیلی داغونه‍...منتظر پولیم که قراره‍...بابا این سری کارت به کارت کنه‍...چون میگه تو وقتی پول رو بهت میدم فوری میری باش خرید و یه مشت لباس میخری  که ارزش نداره‍...

توی این لیست خریدای این ماهم یه‍...لیوان کافه ای میخوام و یه مدل خودکار رنگی رنگی که من دنبالشم:)) و باید یه مقدار پول به دوستم بدم :) و یه مقدارم باید هزینه‍.،. لباسای تیر ماهیم رو بدم :|| 

و اما روز دختر واسم هیچی نگرفتن (: اشکالی نداره‍... چون واسه مامانم و بابام هیچی نگرفتم روزشون ولی برا بابا کیک پختم :)) اشکال نداره:*)

روز دختر دوستای شیرازی خونمون بودن صبی که با عزیزش دعواش شده بود اون لحظه‍...ناراحت بود ولی دانی همین که شام داشت میخورد بلند صدام زد پرستش تا برگشتم نگاش کنم گفت جیگرتو بشم :)) روزت مبارک عزیزمم منم گفتم مرسی عشقم همچنین:)) ولی حسابی اون شب خوش گذشت:)) کاش دوباره بیان پیشمون:)) و اینم از این:)) امسالم مثل همیشه سفری در پیش نیست:))

±خوشحالم مگهان دوباره دست به قلم برد :)) عزیزم از خداوند میخواهم قلبی پاک و دلی قشنگ و زندگی رویایی نصیبت کند و غم آخرت باشد مرگ این عزیز :))

و اما:)

سلام:))

امروز از اون روزای سوپرایزی بود :))

رفتم خونه عموم و خونه بابا بزرگم ، بماند اون قضیه بله برون دختر عمومم پیش کشیدم :))

و کلی غر غر و غر زن عموم  و منم همچی رو راست و حسینی بهش گفتم ،حتی یه چیزی هم بدهکار شدیم :|| خلاصه‍...اون قهر رو باطلش کردیم و آشتی کردیم و امیدوارم زن عموم دوباره خرابش نکنه‍...(: خیلی خستمه‍.../:

راستی میشه‍...اخلاق آدما تغییر کنه‍...میشه رفتارشون تغییر کنه‍... میخوام همچی رو از نو بسازم میخوام خیلیا رو ببرم توی لیست سیاه زندگیم و هرچی گفتن رو به روشون فقط یه‍...لبخند بزنم ،گاهی یه لبخند کلی حرف رو به آدم میرسونه‍...میخوام اون چیزی بشم که بقیه در مقابلم هستن و منم مثل خودشون بی تفاوت باشم و اون بی تفاوتی رو بذارم به حساب مهربونیم همونجوری که خودشون حساب میکنن:)) یه‍...تغییر یکم فرصت میخواد کم کم پله به پله ، پا به پا و اما در آخر یه دنیا تغییر :)) من باید تغییر کنم وگرنه زندگیم به باد میره‍...میخوام یه چیزایی رو حذف کنم تا به چیزای دیگه برسم ، واقعیتش من خیلی خوب بودم هم واسه‍...خانواده مادرم هم پدرم ولی بهم ثابت شد اینا به خوبی های من بی تفاوت هستن و نمیبینن این مسئله‍...رو و امیدوارم خدا جواب این بی تفاوتی رو بهشون بده‍...مخصوصاً اونایی که حرفا رو فقط از طرف من میزنن و میگن پرستش باعث شده فلانی قهر کنه‍...با خانواده شوهرش یعنی دلم میخواد جرش بدم وقتی این حرفا رو چرتکی پرتکی میزنه و یکم فکر نمیکنه‍...میبینمت چقدر احترامت میکنن خدایش الان که گفتی پرستش فلان حرفو زده که خدا میدونه نزدم بخداوندی خدا که کسی بالاتر از خدا نیست من بخاطر زن چش سفیدش پشت به خانواده پدرم کردم ، خدایش میبینمت ه‍عه‍...|: خدایا خودت بزرگی به امید خودت (: 

± یه‍...تغییر حسابی لازم دارم :)) 

± من میتونم:))

روز دختر مبارک

سلآم:))

روز دختر مبارک باشه‍...❤ به همه دخترای بلاگستون و روی زمین:))

هندزفری و سوپرایز من :)

سلام به دختراااا :))

روزمون پیشاپیش مبارک ،دل پسرام آب چون ما روز مخصوص خودمون داریم ولی اونا ندارن :))

دلخوشی وقتی نداری از هیچی خودتو الکی خوشحال میکنی :))

مثلاً : من بعد یه سال فهمیدم بابامم هندزفری داره ولی استفاده نمیکنه و کارتونشو انداخته دور منم مثلا آمدم نگاه کارتونش کنم با یه هندزفری سفید خوشگل رو به رو شدم وای جیک ثانیه‍...ای قاپیدمش و به کسیم نگفتم بین خودمون باشه وا بابامم نمیفهمه  /بهش نگیدا مال خودمه‍...من ندارم یعنی دارما اونم از گوشی نوکی داداش قاپیدم کسی نفهمید  ، من دزد نیستماااا از این فکرا نکنیدا من چنین حسی نسبت به هندزفریای خانواده دارم :))

± به بابام میگم فردا چه روز قشنگیه مگه نه میگه ببینم تو چه برنامه‍...ای واسه من داری  منم با کمی خنده ملیح نه بابا من کی واسه شما برنامه چیدم اصلا من کی باشم برنامه بچینم :/ بابا با کمی خنده خدا کنه‍...همین باشه :)) میگم بابا پول من چی شد میگه بگو پول میخوام نگو فردا چه روز قشنگیه‍...❤ من : بابااااااااا ،بابا: جان :/ من: فردا چه روزیه ؟؟ بابا: روز مرد با یه لبخند گنده  من : بابااااااااااا :|  بابا: اههههههههههه فهمیدم روز دختره‍...❤ من : خب میخوای چی تقدیم کنی ؟؟ خب پولتو میدم بهت :))  من : اون که مال خودمه‍.... بابا: حالا ببینم چی بشه/من با خودم گفتگویی به این نتیجه رسیدم : بابا همون پول خودمم نگیره ازم کلی شاهکاره چه برسه کادو روز دختر بده بهم :))

± آقا ما به این نتیجه سراسر زنانه رسیدم که قید بابا رو بزنم از مامان هدیه بخوام :)) قربون مامانم بشم هیچ وقت نه نمیگه‍...ببینم الان دلش بسوزه بگیره یا بگه وای خدا تو توی همین ماه دوتا روسری دوتا شلوار ازم خریدی تازه تو مانتوهاتم هنوز از عید که خریدی نپوشیدی :| و منم همون هندزفری که ازشون قاپیدم بزنم بهحساب روز دختر :| بیخی اینم شد زندگی :)) آخه چرا دختر درست کردین که‍.... الان توش موندین :/والا :| یه عشقم نداریم وارداره بیاد خونمون ناز و ماز بکشه بعد کلی سوپرایزت کنه :||| البته بهتر که نیست باید حرص اونم میخوردم :))) سوپرایز مامان بابام اینه : پری فردا میخوایم بریم خونه باباجون من خر ذوق میشم نکنه اونجا حکم شمالووو داره واسه من دیگه از ذوق میمیرم وقتی میریم باباجون بدلیل آلزایمر مارو از گرما و تاریکی میکوشه لامپ میزنم میگه روشن من تورو میبینم روسری سرت نیست چرا لامپ میزنی من  کولر میزنی میگه تو خیلی نفهمیا میگم چرا میگه هوا به ای خوبی تو مریضیا  و مشکل داری و من  و وقتی میخوابم روبروی کولر تا نیاد خاموش کنه با عصا کلبود شکافیم میکنه از بس که میزنه طرفتم و من  و در آخر با داااااد بابا جووووون من میرماااا خیلی ریلکس میگه خو برو اینجوری خرجمونم کمتره و من این میشم  خلاصه سویرایز ما اینه:|| 

میگن خبرای خوش در راه است و من با کلی شک میگم اینا خوابه نه خبره‍....(((:

همین :|

موضوع : هندزفزی و سوپرایز:))

مگهان❤

سلام :)

به دوست وبلاگیمون مگهان عزیز تسلیت میگم بخاطر مرگ عزیز از دست رفتشون  ×_×

ما که چیزی از دستمون بر نمیاد برای دوست عزیزمون انجام بدیم پس چه خوب که یه فاتحه بخونیم تا حداقل بتونیم خودمون رو شریک بدونیم توی غمش 

±مگهان جان بازم تسلیت میگم به تو و خانواده گرامیتون ، انشاالله غم آخرتون باشه عزیزم خدا بهتون صبر بده 

زهی خیال باطل:|

زهییی خیال باطل:||

من چی فکرمیکردم چی شد خداوکیلی:||

حق با مامانم بود واقعا من اشتباه میکردم اشتباه محض اینو خیلی وقت پیش بهش پی بردم و هی خودمو سرزنش کردم ولی گفتم اشکالی نداره ولی کاش همون موقع بزرگترین عبرت زندگیم رو گرفته بودم کاش ای کاش:||

خدایش همینجا قسم میخورم دیگه کوچکترین حرفمم به کسی اعتماد نکنم بگم بخدا عاقبتش خیلی بده‍... من پشیمونم ولی دیگه سودی نداره سودش رو اون کسی برد که چوبش رو به من زد :|| 

اگه نوبتی باشه نوبت منه خانمی که تا کسی پیشت نیست دستت به دامن منه و نون منت خوری رو میخوری تا آدما دورتو میگیرن یادت میره راز رو نمیشه هر حرفی حساب کرد و به زبون آورد :||

مار زخمی مواظب باش :||

چوب خدا بی صداس :|| میبینمت :||

هدیه‍...عزیزم :))

سلآم :))

آمدم قشنگترین حس دنیام رو اینجا ثبت کنم :))

چن سال پیش بابام روز جانباز یه قرآن با ۵۰هزار تومن سپاه بهش هدیه داده بود و بابام پولش رو بین من و داداشم نصف کرد و به او ۳۰تومن داد به من ۲۰تومن و قرآن رو هم داد به من گفت دخترم اینو میدم بهت بخونیش یعنی من واقعا حس چنین چیزی رو نمیدونستم :| منظور بابا این بود که من ختمش کنم / ولی جدای اینکه بابا بهم داد ختمش کنم چن سال توی دکوری خونه خاک خورد و تا اینکه دوسال پیش سرعقد داداش من یادم بود که قرآن نبردن محضر قرآن خودمو بردم برا سر عقد بخونن :)) 

وقتی میخواستن خطبه عقد رو جاری کنن شوهر خالم بهم گفت سوره مریم رو پیدا کن و بده بخونن منم پیدا کردم و بهشون دادم ، وقتی قرآنشون تموم شد یادشون نبود قرآن مال منه‍...❤ روی برگاش رو زن داداش بوس کرد / و اون بوسه سر عقد رو قرآن من یادگاری موند و دیگه پاکم نمیشه/اما من امسال عهد بستم که به حرف بابام عمل کنم و قرآن هدیم رو ختمش کردم و اما یه چیز جالب تر الان فک میکنم هنوز یه ماه از ماه رمضون نگذشته‍...یه قرآن زیبای عروس هدیه گرفتم از داداشم و اینو من دیده بودم توی خونه و همش با خودم میگفتم یعنی میدنش بهم بعد گفتم خودشم هدیه گرفته چطوری دوباره میخواد به منم هدیه بده خلاصه دیشب سرم داد کشید بماند سر چی این پست قشنگم خراب میشه :)) و امروز بهم یه قرآن زیبا هدیه داد :))  و من بسیییی ذوق دارم و هیییی میبینمش و بوسش میکنم :)) میخوام شروع کنم خوندنش همیشه که ما نباید دنبال دلیل باشیم واسه قرآن خوندن اونم حتما ماه رمضون که خدا مارو خونش دعوت میکنه چی میشه عادی خودمون خدامون به خونه هامون دعوت کنیم ها ؟؟ سعی میکنم قبل از یه تصمیماتی که دارم قرآنمم کنارش بخونم :)) امیدوارم به خودت خدای خوبیها :))

±توی یه ترک بزرگم که اگه ترکش کنم به خیلی چیزا میرسم و یک قدمی که ترک کردم خدا برام یه قرآن قشنگ هدیه فرستاد ببینم آخرین قدم چقدر سرشار از هدیه های خدا باشم :))

±عکس قرآنم رو به زودی زود میذارم و ببینیدش:))

±photo❤

عصر جمعه :|

سلآم :))

چرا این همه عصر جمعه سنگینه‍...❤

این چه حس مزخرفیه ،که من دارم حوصله نذاشته‍... حالم بده ،دلم گرفته فقط دوس دارم جمعه ها جمکران باشم و بشینم رو به روی یکی از درهایی که وارد میشن و بغضم رو سر بدم و هعی با خودم بگم پرستش تو کجای کجا چرا خودتو گم کردی چرا دیگه مثل قبلا حوصله نداری چرا وهزاران هزار چرا میاد روی لبم اون لحظه :|| خدایا یعنی میشه اون چیزایی که من میخوام ، نمیدونم خودمم سر در گمم هرچقدر روزا میره جلو تر اه و افسوسم بیشتر میشه ،واقعا این گرما هیچ رمقی واسه هیچ کاری واسم نذاشته دلم میخواد یا بخوابم تا بیام نت دور بخورم و همینطورم روزام میچرخه /کل روزو تقریبا نصفش با آهنگ گوش دادن میگذرونم/واقعا چه برنامه ای ریخته بودم چی شد :| دلم میخواد از اینجایی که زندگی میکنم فرار کنم فقط فرار کنم و راحت شم :| ولی خدایش جایی رو ندارم که برم از همه خسته و بیذارم :|

+این بود هصر جمعه ساعت ۲۰/۱۵دقیقه‍...❤

انتخاب رشته +ثبت نام :)

سلآم دوستای گلم :))

خیلی وقته حس نوشتنم نمیاد حرفام یه لحظه سر زبونه که دوس دارم بنویسمشون / ولی یهویی پرواز میکنه‍...میره صد کهکشان اونورتر :)) حس عجیبیه مرداد و هوای گرمش داره همه رو دیونه میکنه الخصوص /من/ با این هوا فک میکنم دیگه آخرای روز زنده مونده  ^_^

رفتم و انتخاب رشته‍...رو انجام دادم و ثبت نام مدرسه جدید رو هم امروز به پایان دادم :))

روز دوشنبه ساعت ۸ حرکت کردم و  با تمام جرأتم هی میگفتم من میتونم از اول شهر برم پیاده روی کنم تا مدرسه ولی واقعا مثل یه مرداب خالی بود :|)  وقتی حرکت کردم تا نیمه‍...های راه هی به خودم فوش میدادم بعد یهو گفتم کاش میشد تاکسی بگیرم و برم راحت میشم از این هوای داغ ، ولی بعد گفتم دختر دیونه تو که همیشه شبا پیاده روی میری کل شهرتو میگردی حالا به همین زودی جا زدی :)) چشمتون روز بد نبینه‍...)): تا رسیدم مدرسه قلبم تلاپ و تلوپش بقدری بلند بود که خودم میشنیدم ، گفتم الانه‍...سکته کنم :| تند تند رفتم خودمو به مدرسه خالم اینا رسوندم (اونجایی که خالم  معاون هستش) و خودمو به آبسردکن رسوندم دیدم داغه گذاشتم خنک بشه بعد بخورم همین که آب خوردم آوردم بالا و هرکاری کردم خوب بشو نبودم یه آن چشام سیاهی رفت پرت زمین شدم / وقتی دیدم دو نفر دارن از دفتر مدرسه بیرون میان فوری خودمو جم و جور کردم و رفتم داخل مدرسه خودمون خلاصه‍...خدا انگاری دلش سوخت که جونمو بگیره رفتم دیدم یه خانم آمد گفت من جای مدیرم رفته اداره :|| رفتم داخل با اینکه گرم بود ولی انگار وارد بهشت شده بودم :*)) باور نکردنی بود حداقل واسه‍...من یکی باورنکردنی بود بخدا ،خلاصه‍...مدیر یه نیم ساعت بعد آمد و اسمم رو نوشت و گفت چه رشته‍...ای میخوای بری ؟؟ گفتم تجربی /گفت تو که معدلت خوبه بیا برو ریاضی  گفتم خانم نمیتونم واقعیتش هیچ علاقه‍..ایم ندارم گفت باشه هرجور میلته/خلاصه ما بنا به دلایلی پرونده ثبت نامم ناقص بود و دوباره برگشتم به مدرسه‍...قبلیم :||

بماند که اینقدر زجر کشیدم تا خودمو به یه سوپری رسوندم هر جام سوپری میدیدم وارد میشدم :)) با یه /عرق بیدمشک/ و یه /یخ در بهشت /یه قمقه آب/ و...خودمو به نوشت افزار دوستمون رسیدم :|| با یه دختر گل یه سال کوچیکتر از خودم آشنا شدم که قلب رئوفی داشت خدایش  باهاش دوس شدم /یه سال ازم کوچیکتر بود/ولی خدایش خیلی پاک و بی ریا و ساده بود خیلی ازش خوشم آمد ★_★ و نیم ساعت کمتر خودمو به مدرسه رسوندم و رتبمو گرفتم /کارنامه‍...ام مهر و امضا شد/تا مدرسه قبلی به خونمون راهی نیست. خلاصه وقتی رسیدم خونه لباسمو انگار باهاشون انگار حموم کرده بودم :)) تا دیروز بی رمق و خسته بودم :\

± ولی امروز خداروشکر با پدر رفتم و با کلی استقلال قبلی رفتم داخل :)) مدیرش داشت به بابام میگفت آقای فلانی دخترت رو بفرست رشته. ریاضی:|| بابام گفت والا هرچی دخترم خودش بگه نمیشه یه سال بره ریاضی بعد تجربی بخونه ،گفت آره میشه :)  من دیگه یکم زیرش زدم تا الکی تحمیلش نکنن بهم  و با پدرجان آمدیم خونه‍...★ و از این گرمای بد مرداد فرار کردم :))

±خلاصه تجربی شد رشته‍...بنده :)) 

±راستی از مشاورم هر چند ناراحت بودم و  خودش هم مقصر بود  ولی عذر خواهی کردم و همینطور خدا منو بسیار دوست داشت که لحظه ای که رفتم برنامه انتخاب رشتمو بردارم از اداره مشاور آمده بود بازدید /یه آقا و یه خانم /واقعاً آقاه‍ه سنگ تموم گذاشت واسم و حرفام رو تمام و کمال قبول داشت و میگفت شما میتونی بری و موفق خواهی شد و فقط یکم همت و یکم تلاش که اگه این دوتا رو داری واقعا میتونی توی رشته تجربی موفق بشی ولی خانمه موج منفی مشاور رو گرفته بود ولی من با حرفام بهشون تقریبا فهمیدن توی هدفم سفت و سخت محکمم :)) در آخر از مشاور معذرت خواهی کردم وبخاطر تند رویم در اخلاقم:)) و مشاوره اداره هم آرزوی موفقیت کرد و رفتن /مرد میگفت روشونو کم کن سال دیگه آمدیم دبیرستان هاجر بهشون بفهمون تو موفق میشی/ :)) منم یه چشم محکمی گفتم و ازشون خدافظی کردم :)) 

±کاش رنگ مانتومون قشنگ و شیک باشه :/ کاش من تا اون موقع لاغر بشم و مانتوم شیک و خوشگل باشه بهم :))

چالش★


چالش اگه‍....بودم؟

از طرف مجتبی-یاس ارغوان دعوت شده‍...ام:*)


چالش اگه ... بودم؟؟؟

✘ اگه اسم پسر بودم؟؟؟محمدطه‍...❤

✘ اگه اسم دختر بودم؟؟؟ عطیه‍...❤

✘ اگه نوشیدنی بودم؟؟؟قهوه تلخ / شربت نعنا:*)

✘ اگه ماشین بودم؟؟؟فراری

✘ اگه بازیگر بودم؟؟؟نیکی کریمی /ترانه علیدوستی 

✘ اگه میوه بودم؟؟؟  سیب گلابی

✘ اگه رنگ بودم؟؟؟سورمه‍...❤ای

✘ اگه بازیکن فوتبال بودم؟؟؟مهدی طارمی 

✘ اگه بازیکن والیبال بودم؟؟؟سید محمد موسوی

✘اگه صفت بودم : من+تو=ما

✘اگه رمان بودم؟؟؟پرستش/هوس های دخترانه‍..❤/پریچهر

✘اگه فیلم بودم ؟؟؟ترانه‍...❤مادری/فاصله‍...ها/بآران

  اگه خواننده بودم؟؟؟مهدی احمدوند/بنیامین بهادری^_^

✘اگه ساز بودم ؟؟؟ویلن


✘اگه بازی بودم ؟؟؟موتور سوار:*)


✘اگه هنر بودم ؟؟؟ طراحی


✘ اگه شغل بودم؟؟؟دکتر❤


✘اگه شهر بودم؟؟؟رشت/مشهد/همدان/اصفهان


✘اگه ورزش بودم ؟؟؟والیبال


✘ اگه غذا بودم ؟؟؟ماکارونی


✘اگه گل بودم ؟؟؟نرگس


✘ اَگ.. حِس بودَم؟؟؟چشم_بینایی


✘اَگ.. لِباس بودَم؟؟؟شال


✘ اَگ.. دَرس بودَم؟؟؟ شیمی/زیست/فیزیک❤


✘اَگ.. شئ بودَم؟؟؟مداد


✘اَگ.. کـِشوَر بودَم؟؟؟ایران


✘اَگ.. سِنـَّم دَس خـُودَم بود؟؟؟۱۸


✘اَگ ..گـُنا ه بودَم ؟؟؟ خودکشی


✘اَگ ..تاریخ بودَم ؟؟؟۱۳۹۴/۱/۸


★★★★

از دوستان عزیزم :*)

فهیمه‍..❤/خاله‍...❤بهامین/سحر/دلژین/چوپیا/ گلبهار/مرجان

آقا امین/داداش امیر/فاطمه/مگهان/فاطیما و بقیه‍...دوستان عزیزم :*)