فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

سیزدهمین روز هَم بِدَر شد ...

سلام ،امیدوارم امروز به همگی خوش گذشته باشه  

من بهم خوش گذشت ولی با این وجود که اول صبح بابام یکم دعوام کرد و من جوش آوردم و خودمو کنترل کردم ...هرچند سخت بود ولی محل نمیذاشتم ... رفتیم خوب بود شوخی و مسخره مثل همیشه و بیشتر از همیشه رواج داشت:) 

من موندم خودم چجور موجودی هستم ، نه اینورم نه اونورم ...توی هر موضوعی مخلوط هر دو هستم من ...بقیه بهم میگن پرچم ناراحت میشم ولی واقعا پرچمم :| 

جالبه همه میگن توی سال جدید باید بعضیا چیزا رو حذف کن ولی بیشتر از حذف اضافه شده بهم  

 سعی میکنم خوب باشم ولی نمیشه خوب بودن یه اعصاب راحت میخواد که من ندارم ،یه زندگی آروم میخواد که من ندارم(از زندگیم ناراضی نیستم ولی اونی نیست که من میخوام و بقیه فک میکنن اونم ) پدرومادرمو از صمیم قلب دوس دارم ولی واقعیتش دیونه شدم یه دیونه به تمام معنا ...این نقشش بیشتر مامان و بابامم هستن تا بقیه ، بخاطر همینه ناراحتم ازشون از مامانم از بابام و از خیلی چیزای دیگه که نه اونا از دست من راضین نه من از دست اونا ،اشکال نداره بذار ناراضی باشن همه هستن بذار اه مامان و بابامم دنبالش باشه ...اه منم دنبال اوناس از بس که گفتم دیگه این اولین آخرین جایی که مینویسم...ولی قلب من شکسته و مامان و بابام ریزش کردن یعنی با چکش ریزش کردن ...

±قرار بود یه آدم مهم بیاد شهرمون من نتونستم باهاش در ارتباط باشم ولی بیشترین جاهای دیدنی رو رفتم ولی باهاش برنخوردم شایدم نیومده ...ولی اگه امده امیدوارم خاطره خوبی از شهر ما در ذهنش مونده باشه ... 

±توی این مدت درس نخوندم و هیچ یک از کارامو جلو نبردم حتی امروزم هیچ کاری نکردم شاید فردا کاری رو جلو ببرم ...دلم واسه فک وفامیل غرازمون تنگ شده حتی خانواده عموم که ازشون متنفرم ...حتی دختر عمه های  چرتم که همش دنبال صفحه گذاشتن پشت اینو اونن من نمیگم خودم  هستم ملکه ولی دیگه مثل اونام نیستم ...

±سعی میکنم تغییر کنم ولی ببینم بذارن ساکت باشم..

±کنار مامان و بابام سکوت میکنم ...دیگه ساکت میشم بازم اگه بتونم ..  

±خدافس:/

بعداً نوشت : تنها عکسی که من از ۱۳ بدرمون دارم فقط یه مسجد جالب بود که کنارش رد شدم مثل ماکت میموند ولی از سنگ بود  

نظرات 4 + ارسال نظر
بنت الهدی دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 11:55 http:// tabiatmoallememast.blogs.com

سلام آبجی خانوم دکتره خودم...آره م بد قولی کردم بازم معذرت باز به معرفته تو که اومدی پیشم عزیز دل...
خخخخ خیلی مهربونیا

بووووووس اجوووی نازم ...سلام به روی ماهت نازنینم
بخدا اینم شانسی بود خدا به دلم انداخت ببینم وبت باز شده یا نه
مهربونی رو از تو یآد گرفتم خووووو

بنت الهدی یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 22:45 http://www.tabiatmoallememast.blogsky.com

باشه عزیز دل ...همینجا خیلی هم خوبه...
به خدا قرار نبود وبو دوباره وبو فعالش کنم بچه ها مجبورم کردن...ولی در مورد اینکه نیومدم وبت شرمنده اره بد قولی کردم ولی به خدا سرم خیلی شلوغ بود از یه طرف هم درس و دانشگا...بالاخره بدی خوبی دیدی حلالم کن شرمندتم گلم

مرسی :))
خب تو قول دادی از بد قولیت ناراحت شدم
اشکال نداره دشمنت شرمنده باشه ابجی نه تو
زبونتو گاز بگیر هیچ بدی من ازت ندیدم نشنوم از این حرفا

بنت الهدی یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 22:04

سلام پرستش جان فقط میتونم بگم شرمندتم آبجی گلم
میتونم باهات حرف بزنم تو تلگرام؟ اگه آره بگو ای دی مو بدم بهت بیا اگه نه بیام همینجا

سلام دشمنت شرمنده ولی از دستت خیلی ناراحتم :|
من چیزی ندارم نه تلگرام و...اگه خواستی بیا اینجا ...:)

مهدیه شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 21:38

سلام خداروشکر که خوبی عزیز دلم وبهت خوش گذشت.

سلام ابجی گلم :)
ممنون عزیزم:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد