فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...
فقط خدا

فقط خدا

خدایا به امید خودت نه بندگان بی خودت...

مرور خاطرات

ای خدا چرا خالمو بردی چرا خاله ۳۷سالمو بردی چرا بردیش چرا چرا چرا چرا ، ای خدا من دیگه طاقتی برای تحمل ندارم دارم روز به روز بیشتر نابود میشم ، خاله‍....جانم همه جا تعریف میکنند تو عاشق شوهرت بودی درسته‍...عاشق بودی  ولی چرا عشقت رو و ثمره عشقت رو ول کردی رفتی ، ها ها ها چرا چرا خاله ، دیشب توی دعای پر فیض حالم بد شد ، اینقدر که مداح اسمش رو آورد و حرفای توی دل منو به زبون میاورد و همینجوری میگفت نوکر امام حسین ، چرا دیگه نیستی چرا رفتی ، دیگه‍...توی هیچ مجلسی نیستی و باید با خاطراتت گذروند ، خاله‍...جانم دیگه بچه هات باید خودشون کلید بزنن وارد خونه بشند البته اگه دیگه بتونند توی اون خونه بدون تو زندگی کنند ، آره خاله جانم من خیلیییی ضعیفم آره میدونم بجای که برم همدرد بچه هات بشم ولی نشستم و تا تونستم گریه‍...کردم و گریه تمام عزیزانت هم براه کردم بعد از آرومی که از ازدحام جمعیت بدست آورده بودند با صدای گریه من همه دوباره  شروع به‍...مرور خاطرات میکردند ، و منم واقعا تمام لحظه‍...هاش جلوم بود ، وقتی خواستم بیرون نتونستم از صاحب عزا خدافظی کنم ولی خواهر شوهرش  تا دیدم آمد سمتم و گفت آره یدونه خاله اش خاله‍...لیلات رفت و بد داغی بدلمون گذاشت ، خاله جانممم کجاییی ، اللن دقیقا کجایی فدات بشم ، خاله اینروزا به فکر تو تموم شد و امتحاناتم رو بیخیال شدم و امروز باید تمومش کنم...خاله‍...رفتی  ، چرا خاله‍...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد